تارنمای فرهنگی مهرگان- گروه جشن های ایرانی- مارال غلامی*
نوروز یک پدیدۀ شگفتانگیز در جهان انسانی است، هر جشنی به فرد یا مذهبی وابسته است. اما نوروز پدیدهای وابسته میان انسان و طبیعت است و بههمین شُوَند (: دلیل) یگانه جشن درجهان وجودی است.
علیقلی محمودی بختیاری، دکترای ادبیات و زبان های باستانی با اشاره به نَسک (: کتاب) نوروز در پارسه (: تخت جمشید) به بررسی آیینِ نوروز در ایران کهن پرداخت و در آغاز سخن چُنین گفت: نیاکان ما اندیشیدند، زمان را اندازه گرفتند و به 365 روز بخش بندی کردند سپس آن را به دوازده ماه و ماهها را به چهار فصل بخش بندی کردند؛ برای روزها نام گزیدند؛ نام ماهها را از دل روزها بیرون کشیدند و از آن جایی که همواره در پِیِ ایجاد شادی بودند، هر زمانی که نام ماه و روز برابری میکرد، جشن میگرفتند. مانند ماه فروردین که با روز فروردین برابری می کرد به نام فروردین گان جشنی برپا میکردند و بدین ترتیب دوازده جشن ماهانه در سال برگذار میشد.
این پژوهش گرتاریخ وفرهنگ ایران ادامه داد: از سوی دیگر سه جشن بُنیادین به نامهای نوروز، مهرگان و سَده بُرهانی آفرینشی داشتند. نوروز از همه نامورتر،(معروف تر) آغاز زایش طبیعت است. در زمانهای دور زمستانها بسیار سخت و سرد بود و مردم چشم بهراه بودند تا روزی که اندازه روز و شب با هم برابری کند و آن روز را جشن بگیرند. از یک هفته پیش از آن سُرور و شادی میکردند و جشن سوری نامیدهبودند. سپسها (دوران اسلامی) به چهارشنبهسوری نامور میشود که پیشدرآمد نوروز است. زیرا براین باور بودند همه خود را برای باروَری طبیعت آماده کنند به همین شُوَند خانه را پاک میکردند، لباس نو میپوشیدند، آتش روشن میکردند تا در نوروز در آغاز فروردین به پیشواز فِرَوَهَرها بروند. فروردین برگرفته از نام فِرَوَهَرها، نمادی از روان و جان آدمی است.
دکتربختیاری افزود: ایرانیان کهن باور داشتند روان (: روح) و جسم از تن بیرون میآید، جسم از خاک است و به خاک برمیگردد. اما روان در جهان معنا باقی میماند و جهان معنا همان چیزی است که ما میاندیشیم. در آغاز فروردین فروهرها از عالم بالا میآیند و به بازماندگان شان سر میزنند که اگر ببینند افراد خانواده شاد هستند و زندگی خوبی دارند، شاد می شوند و اگر افسردگی خانواده را ببینند، افسرده میشوند.
روشن بودن اجاق نشان از رونق زندگی دارد
وی در بخش دیگری از سخنانش ادامه داد: آغاز فروردین، در نوروز مردم پس از یک هفته که خود را آماده کردهاند، روز نوروز اوج شادیشان است و باید خانه، ریخت و رَخت همه پاک باشد. نکتهای که کمتر بزرگان ما به آن توجه کردهاند، این است که فقر و سوگ واری گناه بود به شُوند آن که اگر یک تن فرد فقیر وجود داشت، ادارهکنندگان آن زمان، خود را گناهکار میدانستند. در گذشته فردی که بیشتر تلاش میکرد مرفهتر بود و فردی که کمتر تلاش میکرد، زندگی سادهای داشت ولی فقیر نبود. اگر کسی از جهان میرفت همسایهها به خانه درگذشته میرفتند و اجاقش را روشن میکردند. روشن بودن اجاق نشان میداد که زندگی رونق دارد و تا جایی به این کار وسواس میشدند آوندی از خوراکشان را بر پشتبامها میگذاشتند تا زمان فُرود فروهران، از بالا ببینند که بازماندگانشان فقر ندارند.
این استاد پیشکسوت در دیگر بخش از سخنانش از ارزش روزها در نوروز سخن راند: در روز نخست نوروز خانوادهها دور هم مینشستند، روز دوم خویشاوندان نزدیک، به دیدار یکدیگر میرفتند و در روزهای دیگر به دیدار کدخدا و ریش سپید محل میرفتند. روز ششم، روز ویژهای بود زیرا به باور زرتشتیان، زرتشت در این روز زاده شده است. در روز دوازدهم که دیدارهای درونی تمام میشد، همه در روز سیزده دیدار نوروزی خود را با طبیعت آغاز میکردند. اما پس از یورش تازیان گفته شد روز سیزده نحس است. در حالی که خوش بختترین و زیباترین روز فروردین ماه، روز سیزده است که پیوند با طبیعت بهوجود میآید.
وی ادامه داد: سبزههایی که از پیش از نوروز سبز کردهبودند در روز سیزدهبدر به آب روان میسپردند، دختران و پسران گیاهان را به هم پیوند میزدند تا زندگیشان بههم پیوند پیدا کند و شادی می کردند. در این روز وابستگی طبیعت و انسان به اوج خود میرسید.
دشت گرفتن از یهودیان برای شادیانه
دکتر بختیاری دراین باره می گوید، یکی دیگر از آیین های نوروز، عیدی دادن بزرگ ترها به کوچک ترها و عیدی یا دَشت گرفتن از افرادی که گُشاد دست نبودند است. زیرا باور به شگون و شادیانۀ آن داشتند و در ایران باستان پادشاهان از بزرگان یهودی در نوروزی که وارد شنبه میشد، چهل هزار درهم پول میگرفتند. البته از آنجایی که روز شنبه برای یهودیان روز سِپَندی (: مقدسی) بود، خود با میل این کار را انجام میدادند و پول پیشکش شده در خزانه نگهداری میشد تا شُوند برکت برای خزانه باشد و همین کَرده (: عمل) نزدیک شدن و پیوند بین جوامع را رقم می زد.
او در پایان سخنان خود گفت: نوروز در زمان هخامنشیان درپارسه (: تختجمشید) برگذار میشد. در آنجا شاهنشاه و فرمانروایان با تمامی مردم بدون داشتن امتیاز در کنار یکدیگر نوروز را پاس میداشتند تا جایی که حافظ در یکی از سرودههایش میگوید:
هر که خواهد، گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
*هموند تارنمای فرهنگی مهرگان- فعال فرهنگی تهران- خبرنگارامُرداد