تارنمای فرهنگی مهرگان- گروه فرهنگ وهنر- بخش تیاتر وسینما- علی رضا افشاری*
یادم میآید هنگامی که مجموعههای تلویزیونی دلیران تنگستان، سربداران و یا حتا میرزاکوچکخان را که میدیدیم سراپا لبریز از حس غرور ایرانی بودن میشدیم و با همهی این قهرمانان، که هر کدام در گوشهای از این «سرزمین کهن» به دفاع از میهن پرداخته بودند، احساس نزدیکی و یگانگی داشتیم. شاید بخشهایی از آن مجموعهها هم دقیقاً منطبق بر تاریخ نبود اما طبیعی بود، چرا که سریال با فیلم مستند یا داستانی متفاوت است و دوم آن که آن مجموعهها را رسانهای ملی با بودجهای ملی برای همهی ایرانیان ساخته بود. از این رو، عجیب نبود که از سریالی که عنوان زیبای «سرزمین کهن» را بر خود داشت و توسط کارگردانی خبره با پیشینهای قابل توجه ساخته شده بود نیز چنین انتظاری داشته باشیم. اما شوربختانه این مجموعهی تلویزیونی نه تنها چنین انتظاری را برآورده نکرد، بلکه، در کمال شگفتی، تأثیری خلافِ آن هم داشت.
یکی از نخستین موضوعاتی که همیشه پیشکسوتان داستاننویسی به نویسندگان جوان سفارش میکنند دقت در انتخاب نام شخصیتهای داستان است؛ انتخابی که برای کسی بَرخُورنده نباشد ــ بهویژه اگر قرار است شخصیتی منفی، یا نهچندان خوشایند، آفریده شود. برای همین است که نویسندگان نامدار در بیشتر مواقع از نامهایی یا نامتعارف یا بسیار عمومی بهره میبرند. چنین موضوعی بهویژه در مناطق و کشورهایی که چندین تیره یا قوم در آن زندگی میکنند بیشتر رعایت میشود و همگان آن را میدانند ــ مگر آنکه تعمدی در کار باشد. در کشور ما، سابقهی اختلافاندازی میان اقوام هر چند از هنگام حضور نیروهای اشغالگر بلشویک در جنگ جهانی دوم به سختی عقبتر میرود اما در چند دههی گذشته، با کوشش واقعاً شبانهروزی نیروهای ایرانستیز در رسمیت دادن به این گفتمان و متأسفانه همراهی معدودی از بازیگران عرصهی سیاست که با الفبای تاریخ و فرهنگ کشور و مسائل و منافع ملی آشنا نیستند چنین موضوعی بسیار برجسته شده است. شاهد این سخن، وضعیتی است که در چند سال اخیر در فضای ورزشی کشور و شیوهی هواداری متعصبانهی تماشاگران تیمهای قومی پدید آمده است. پس، نمیتوان عوامل سازندهی سریال را ناآگاه دانست. هم فیلمساز گرامی سابقهی برخورد صنف پرستاران را با فیلمی همچون شوکران به یاد دارند و هم مشاور گرامی سریال، خاطرهی واکنش گروههایی از مردم آذربایجان را به کاریکاتوری که در روزنامهی ایران به چاپ رسیده بود. شاید، گفته شود هر دو آن رویدادها معلول خواستهایی سیاسی بودند، اما مگر سیاست در این سالها به سمت و سوی بهتری رهسپار شده تا ما انتظار وقوع چنان رویدادهایی را نداشته باشیم؟ فراموش نکنید که در هیچ کجای فیلم شوکران تأکیدی بر ارتباط میان شغل قهرمان زن فیلم با کاری که انجام میداد نشده بود و در هیچ کجای آن فیلم قهرمان مرد فیلم هم با گفتن جملههایی تعمیمدهنده پای شاغلانِ محترم صنف یادشده را به میان نکشانده بود. اما در سریال سرزمین کهن، نهتنها گزینش چنین نامی غیرحرفهای و شبههبرانگیز ــ و حتا بیسابقه در کل مجموعههای تلویزیونی ــ است، بلکه با تصاویری که از منزل و پیشهی خانوادهی بختیاری میبینیم بر اتصال و اینهمانیِ بختیاری بودن آنها تأکید شده بود و هم آن که بارها ــ در حالی که ضرورتی نداشت و حتماً دستاندرکاران بر پیامد چنین کاری آگاه بودند ــ این نام به شکل تعمیمیافته طرف خطاب دیگر قهرمان مجموعه قرار گرفته بود. از اینرو، ادعای استفادهی تصادفی از نام خانوادگی بختیاری و این که این نام ربطی به قوم بختیاری ندارد نادان فرض کردن مخاطب و عذر بدتر از گناه است. حتا نام اردکانی هم بهزعم نویسندگان و مشاوران با دقت و زرنگی برگزیده شده، چرا که اگر قرار بود همان معیارهای انتخاب نام بختیاری رعایت شود چنین فردی قاعدتاً میبایست نامش آذری باشد؛ چرا که هم تودهای است، هم هوادار فرقهی دموکرات، و فراموش نکنیم فرقویها از بختیاریها به خاطر نقششان در دفاع از تمامیت ارضی ایران دل پرخونی دارند! در حالی که بر پایهی درست و منطقی، هر چند این فرد میتواند اهل اردکان یا هر جای دیگری از سرزمین کهنمان باشد، اما لزومی ندارد نامش نام منطقهای خاص باشد که تأکیدی بر هویتش تلقی شود.
در اینجا شوربختانه میتوان جای پای گفتمانی را دید که در این سالها در ظاهرِ دشمنی با غرب همان راهی را میرود که آنان خواستارش هستند. اگر از نگاهی که میشد از آن برداشت همراهانهی مجموعه با فرقهی دموکرات آذربایجان را داشت و گفتوگوهای بعضاً غافلگیرکنندهای ــ ولو از زبان افراد عضو یا هواخواه فرقه ــ که به تطهیر آنان و قصدِ سوءشان برای تجزیهی ایران میپرداخت، بگذریم که خود بحثی مفصل را میطلبد، میتوان تصویر سریال از معلم تاریخ را شاهد آورد؛ جایی که آشکارا تلاش میشود تاریخ با شاهپرستی، که در ذهن سازندگانِ مجموعه زشتترین و نادرستترین پدیده است، گره زده و در نتیجه مذموم شود (نمیدانم چرا نام سریال را «سرزمین کهن» انتخاب کردهاند؟). نگاهی که مجموعه به تاریخ تجزیهی ایران ــ در صحنهای که معلم دربارهی نقشهی تاریخی ایران سخن میگوید ــ دارد و ارائهی تصویری تمسخرآلود از مرزهای فرهنگی ایران ــ با اغراقنمایی در این مرزها ــ بهجای آنکه از نقش انگلستان و روسیه در این تکه پاره کردن سرزمینهای ایرانی یاد شود، کاری است که بهحق بیبیسی فارسی هم به این زیبایی از پسِ آن برنمیآمد!
اگر عباس سلیمینمین مشاور کمال تبریزی نبود شاید میشد تذکر ریاست سازمان صدا و سیما به معاونت آن و صداگذاریهای مجدد بر روی سریال و حذف برخی کلامها را پذیرفت، اما با حضور وی که علناً مدافع نگاهی متفاوت به تاریخ ایران است و آشکارا خود را هوادار نظریههای غیرعلمی فردی که نافی بخشی از تاریخ ایران است میداند بهنظرم آنانی که دغدغهی امنیت ملی را دارند باید برخوردی مطمئنتر را پیشه کنند. در اینجا سر آن ندارم که دربارهی شیوهی نگاه او به تاریخ ایران نقدی داشته باشم اما بهگمانم این سخن متین باشد که جای طرح نگاههایی متفاوت در محافل علمی، مجلات تخصصی و یا حداکثر در میزگردهایی با حضور مخالفان باشد، و نه در مجموعهای تلویزیونی و در رسانهای که باید ملی باشد. هزینهی چنین مجموعههایی نه از جیب حامیانی خاص، بلکه از بیتالمال پرداخت میشود.
پایان سخن آنکه، اگر هممیهنان بختیاری ما متمدنانه برخورد کردند و جایی را به آتش نکشیدند و ساختمانی را ویران نکردند و تن به آشوب ــ که میتوانست هدف بازیگران پشت پرده باشد ــ ندادند و خردمندانه، و همانطور که انتظار میرفت و شایستهی نامشان بود از دریچهای ملی، به مخالفت برخاستند، آنانی که نگران تشویش اذهان عمومی هستند نباید از حداقل اخطارها و توبیخها کوتاهی کنند. بهنظرم همان برخوردی که در ماجرای روزنامهی ایران با مسؤول آن صفحه و کاریکاتوریست روزنامه انجام گرفت، حداقل کاری است که به جهت جلوگیری از بازتولید چنین حرکتهایی میتواند انجام شود.
*دبیر انجمن دیده بان یادگارهای فرهنگی وطبیعی ایران