بزن نِی زن دمادم تا بنالم

شنبه 21 مهر 1403





بزن نِی زن دمادم تا بنالم



 

 

 

 

                                           آیین نکوداشت شاعر شیرازی برگزار شد

 

 

 

تارنمای فرهنگی مهرگان گروه ادبیات، بخش چکامه سیاوُش آریا*

 

شناخت خوبی از خُنیا داشت. کسی که خُنیا (موسیقی) را خوب بشناسد، بی گمان چکامه را نیز بهتر در می یابد و وارون آن. دیر آغاز کرد، ولی خوب پیش رفت و توانایی نیرومندی داشت. در نشست های هفتگی انجمن «دوستان دوشنبه» ، زبان و راه شعری اَش را یافته بود. «جعفری» همیشه زنده است، زیرا چکامه هایش بر جای مانده و است.

به گزارش تارنمای فرهنگی مهرگان، سخنان بالا را شاپور پساوند در آیین نکوداشت زنده یاد «مرتضا جعفری»، چکامه سُرای (شاعر) شیرازی و هنرمند کمانچه نواز بیان داشت که چندی پیش زندگی را بدرود گفته بود. این چکامه سُرا، نویسنده و منتقد ادبی در بخشی از سخنانش در آیین نکوداشت «جعفری»، گفت : « زنده یاد جعفری همیشه در میان ما است. زیرا چکامه هایش وجود دارند. وگرنه حضور فیزیکی مهم نیست و همان گونه که فردوسی، خیام و حافظ سده هاست که حتا استخوان هایشان هم پودر شده، ولی اندیشه و آثارشان بر جای مانده و گویای وجودشان است. جعفری، همان است که بوده و است. در واقع پشت آثارش ایستاده است. اثر هنری خود بازگو کنندۀ اندیشه های آن فرد است».

چکامه سُرای نَسک (کتاب)، «ای عشق» در دنبالۀ سخنانش افزود : « شادرُوان جعفری با این که پا به سال بود، ولی همیشه به دنبال یادگیری و آموختن بود. می خواست که بیاموزد و از دل نوشته های آغازینش گذر کرده بود و به زبان شعری رسیده بود. هر چند پشت دل نوشته هایش دل های دریایی داشت و دارای مفاهیم زیبایی شناسی در چکامه بود. او دیر آغاز کرد، ولی خوب پیش رفت. در واقع در نشست های هفتگی انجمن «دوستان دوشنبه» بود که به شکوفایی رسید و توانست زبان ویژۀ خود را پیدا کند. هر چند که باز هم دلبستگی به دل نوشته هایش در او موج می زد».

شاپور پساوند، رباعی سرای نامدار شیرازی در بخش دیگری از سخنانش گفت : « زنده یاد جعفری شیفتگی فراوانی به زندگی و خانواده داشت و زندگی در درونش موج می زند. در واپسین شب زندگی اَش هم، هر دو فرزند دخترش را به سفر فرستاده بود. باید گفت که خوشی و شادی (ذوق و شوق) رفتن فرزندانش به سفر، چه دگرگونی درونش پدیدار ساخته بود که پس از بازگشت از فرودگاه، شب را آرام بخوابد و دیگر هرگز برنخیزد».

این نویسنده و منتقد ادبی در پایان گفت : « در ماه های پایانی زندگی جعفری، انگیزه ای بازدارنده در کارهایش پیدا شده و او را به ایستایی واداشته بود. در واقع در کارش ترمز کرده بود. روزهای پایانی زندگی اَش دل زده شده بود و می گفت، دستم به قلم نمی رود. آشکار بود که سردش کرده بودند و نمی گذاشتند کارهایش را دنبال کند. همان کسانی که همگی می شناسیم و می دانیم که کیستند».

اَلوندی، دیگر چکامه سُرای شیرازی در آیین نکوداشت این هنرمند گفت : « زنده یاد جعفری، روانی نرم و نازک (لطیف) داشت. همیشه توی «لَک» (در خود فرو رفتن) خودش بود. دو بیتی هایش پاک دلانه (صمیمانه) بود و نسبت به دیگر چکامه سرایان حس نرمی بیشتری داشت».

محمد حسن صمدپور نیز در این آیین دربارۀ شادروان جعفری گفت : « او فردی به یادماندنی و فراموش نشدنی بود. دو بیتی هایش با فروتنی ویژه ای (اذعان خاص) در یادها می ماند. غیر ممکن بود که چکامه ای بخواند و لبخند را به لب دوستان ننشاند».

رضازاده، چکامه سرا هم دربارۀ جعفری گفت : « یکی از ویژگی های او که در میان چکامه سرایان کمیاب است، نقد پذیری وی بود. با کمال فروتنی و افتادگی (خضوع و خشوع) و دیدۀ منت نقدها را به جان می خرید. همیشه در حال خواندن بود و ذهنی توانمند داشت و همه چیز در خاطرش می ماند. نام نویسنده و نام کتاب را همیشه به یاد داشت. با همه به آسانی پیوند برقرار می کرد و چهره ای دوست داشتنی بود و چکامه هایش به دل می نشست».

فرامرز زارع، چکامه سرا با بیان خاطره ای از زنده یاد جعفری گفت : « او همیشه سازش را در پشت خودرو به همراه داشت. یک روز که با هم از انجمن شعر استاد پساوند در سال های گذشته که انجمن در حافظیه برپا بود، بر می گشتیم در میانۀ راه، دوستی را می خواست سوار کند و کتاب هایی که در صندلی پشتی بود را به صندوق خودرو جا به جا کرد و دید که سازش را رُبوده اند. همان شب پیش دوستش که ساز می ساخت، رفت و زود سفارش ساخت سازی را داد و پس از چندی سازی بهتر به همراهش بود. همچنین روزی پس از نشست هفتگی انجمن، من با خودم داشتم چکامه ای را می ساختم، که بیتی را چُنین آغاز کردم : خمار آلوده چشم یار مسته / دلم در بند گیسویش نشسته.  به یکبارگی جعفری گفت، دخیلی بسته تا حاجت بگیره /  دل بی چاره از بس مِی پرسته. در واقع این چکامه ای بود که با هم سروده بودیم».

سیاوُش آریا، کُنشگر فرهنگی و از هنرجویان پیشین شاپور پساوند نیز از میهن دوستی جعفری یاد کرد و گفت : « به یاد دارم هنگامی که با من و تَنی چند از دوستان به مجموعۀ جهانی پاسارگاد رفته بودیم، پس از توضیحات تاریخی من، ایشان به شدت زیر تاثیر سخنان و داده های تاریخی جای گرفته بود و همان شب که به خانه بازگشتیم، دل نوشته ای را برای یادمان های تاریخی پاسارگاد برایم با گوشی همراه پیام کرد و بامداد فردای آن روز هم چکامه ای برای من در اندیشۀ خود سُروده بود و برایم فرستاد. جعفری مردی وارسته و نیکومنش بود و یادش همیشه زنده خواهد ماند. او به میهن و مردمانش عشق می ورزید».

به گزارش تارنمای فرهنگی مهرگان ، آیین نکوداشت روان شاد جعفری، پسین دوشنبه چهاردهم تیرماه در خانۀ شاپور پساوند و جایگاه نشست هفتگی انجمن «دوستان دوشنبه» برگزار شد. زنده یاد مرتضا جعفری، چکامه سرا و نوازندۀ کمانچه در فروردین 1330 در شهرستان گویُم استان پارس (فارس) زاده شد. او کارمند و بازنشستۀ بیمارستان در بخش شکسته بند بود. در یک دهۀ پایانی زندگی اَش با حضور در نشست های هفتگی انجمن در نزد استاد شاپور پساوند به پیشرفت های فراوانی در چکامه رسید و به گفته ای راه کاری و زبان ویژۀ خود را پیدا کرده بود. توانایی جعفری و نامداری او در آثارش بیشتر به دوبیتی ها به ویژه دوبیتی های شیرازی (فولکور) باز می گشت. سرانجام این هنرمند و چکامه سرا در نیمه شب 31 خوردادماه امسال در خانۀ خود در شهر شیراز در گذشت و پیکر پاکش به زادگاهش در شهر گویم جابه جا شده و به خاک سپرده شد.

دلم ماتم گرفته باز امشب /  ز هجر آن عزیز ناز امشب /  بزن نِی زن دمادم تا بنالم /  بشور و دشتی و شهناز امشب   (مرتضا جعفری)

 

یادش گرامی و نامش جاوید باد

 

 

 *پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران راهنمای گردشگری خبرنگار آزاد کُنشگر میراث فرهنگی، گردشگری و زیست بوم دبیر انجمن مهرگان 



1395/04/18
بازدید : 3241


دیدگاه ها

دیدگاه خود را بنویسید