احیاگر مشروطه لابلای کلمات نواده اش؛
تارنمای فرهنگی مهرگان – گروه تاریخ ، بخش گاه شمار- فرینوش اکبرزاده*
نام ستارخان را همه شنیده ایم، سرداری ملی که ایستادگی اش، خونی دوباره در رگ های مشروطه جریان داد و مظلومیتش، خاطرات آخرین سال های زندگی اش را در سکوت رقم زد.
اکنون و در روزهای گرم اَمُردادماه، برگزاری مراسم سنتی سالانه سالروز صدرو فرمان مشروطه و در یکسدمین سال درگذشت سردارملی بهانه ای شد برای گفت و گو با مردی از خانواده سردار ملی که حرف های زیاد و درد دل های فراوانی دارد و با این وجود، مانند همیشه آرام و با طمانینه از بهترین و شایسته ترین کلمات برای معرفی جدش و دیگر مشروطه خواهان استفاده می کند.
به گزارش تارنمای فرهنگی مهرگان، «سامی سردار ملی» نماینده و سخنگوی خانواده ستارخان به همراه همسر هنرمندش، فریبا فرهنگی پاسخگوی سوالات ما بودند و ضمن گلایه از برگزار نشدن همایش گرامی داشت یکسدمین سالگرد درگذشت ستارخان در تبریز، از مهجور ماندن این خاطره ارزشمند، لزوم پرداخت شایسته تصویری به نمادهای ملی، جمع آوری خاطرات بسیار گسترده ای که در سینه مردمان کشور محفوظ مانده، ساخت یادمانی برای مشروطه خواهان در تبریز، بنیاد مشروطه پژوهی و اقداماتی برای خروج این خاطره تاریخی از مهجوریت برای نسل های آینده سخن گفتند.
آنچه می خوانید ثمره این گفتگو است...
معرفی درست، ادای دین به بزرگان است
هنوز هم مشروطه را و مشروطه خواهان را نمی شناسیم. رسیدن به این باور در کنار بررسی سایر اتفاقاتی در تاریخ کشور که بیشترشان بدون مطالعه و شناخت برای درس گرفتن از پیشینه زندگی مردمان این دیار رها شده اند، نشان می دهد تا چه اندازه به تاریخ و تاریخ سازان اجحاف شده و چقدر نسبت به تفکر و شناخت نسل های آتی بی دقتی کرده ایم.
سامی سردار ملی در این رابطه می گوید، کشورهای استعمارگر و در راس آن ها، انگلیسی ها هیچ گاه موافق استقرار مشروطه در ایران نبودند و با راهکارهای خودشان سعی در مخدوش کردن چهره این اقدام مردمی نموده اند. آن ها تمام تلاش خود را برای جلوگیری از شناخته شدن فرهنگ و اندیشه های مردم مشرق زمین و به خصوص ایران به کار گرفته اند؛ با این حال ما می دانیم چه تلاش هایی برای استقرار و احیای مشروطه کشیده شده است. خانه ستارخان به توپ بسته شده و تخریب شده، یک برادر و دو برادرزاده اش به دار آویخته شده اند و به خودش نارو زده شده؛ تمام این ها نشان می دهد این حق ستارخان و دیگر مشروطه خواهان در هر نقطه از ایران است که به درستی و آن چنان که شایسته ایشان می باشد، شناخته شوند.
نواده ستارخان معرفی شایسته بزرگان تاریخ ساز کشور را حق آنان بر دوش نسل های بعدی معرفی می نماید و معتقد است این معرفی و شناخت اگر به شکل درست و بدون زوائد مرسوم صورت بگیرد به علاقمندی مردم و به ویژه نسل جوان با فرهنگ و تاریخ و داشته هایشان منجر می شود.
سردارملی، این شناخت صحیح را از عوامل مقابله با شخصیت دزدی فرهنگی که در سال های اخیر بسیار رواج یافته می داند و می گوید باید بزرگان کشور را در جایگاه یک قهرمان بشناسیم و برای معرفی آن ها تلاش کنیم. باید به نسل های آتی هم فکر کنیم و نگران قضاوت آن ها باشیم؛ اینکه در آینده در مورد رفتار امروز ما با چه دیدگاهی قضاوت خواهد شد.
شفاف سازی، اصل فراموش شده مشروطه پژوهی
نوه پژوهشگر ستارخان با اشاره به لزوم شفاف سازی از پژوهش ها و نوشتارهای تاریخی از دیرباز تاکنون، گفت: «در طول تاریخ تمام کسانی که در مورد مشروطه و ستارخان نوشته اند، دوستدار مشروطه نبوده اند و به همین جهت در این نوشته ها غرض ورزی هایی هم صورت گرفته است و این مساله نیازمند شفاف سازی است».
وی نوشته های ادوارد براون را به عنوان مثالی در این زمینه ذکر می کند و می گوید: «همه می دانیم که انگلیسی ها علاقمند به استقرار مشروطه و ستارخان نبوده اند و دور از ذهن نیست که در کتاب های براون، بخوانیم که ستارخان در خانه اش چندین پیانو هم داشته است!».
سردار ملی از رواج نگاه های عوامانه در چنین مباحثی به عنوان آسیب دیگر این حوزه نام برد و گفت: «از فردی که مطالبی از مخبرالسلطنه و ادوارد براون خوانده بود نقل می شد که ستارخان گفته «من نمی دانم مشروطه یعنی چه!» نقل مستمر این چنین جملات اشتباهی، چه تصوری در ذهن جوان ترها ایجاد می کند؟ آیا این دیدگاهها چهره ای نامعقول و نادرست از شخصیت برجسته مشروطه در ذهن متبادر نمی سازد؟ پس باید برای معرفی درست افرادی که در تاریخ کشور جریان ساز بوده اند تلاش کنیم».
نقل است ستارخان بعد از زخمی شدن وقتی که در تهران بود وی با شنیدن ظلم و بیداد روس ها در تبریز ، به پیشکارش «عزیز» می گوید کالسکه را آماده کند و به دیدار دشمن قسم خورده مشروطه شاهزاده عین الدوله می رود و به او می گوید: " اگر تو والی آذربایجان باشی بهتر از این است که روس ها آذربایجان را اشغال کنند" ویا قبل از زخمی شدن در مجلس گفته بود " من هیچ خویشاوندی بجز قانون ندارم " . آیا فردی با چنین درایتی می تواند آنقدر ساده باشد که نداند برای چه در حال مبارزه است و مشروطه چیست؟
ستارخان نوشته مکتوبی دارد مبنی بر اینکه با فتوای علمای نجف در راه مشروطه و استقرار قانون قدم گذاشته و هنگام مرگ هم خواسته این فتوا را درون کفن او بگذارند. ستارخان سواد آکادمیک نداشته، اما درک درستی از اقدامی که وارد آن شده داشته و بر سر هدف خود ایستادگی نموده است.
خاطراتی در دست مردم
اتفاقی مانند مشروطه به واسطه فراگیری و وسعت اثرگذاری، خانواده های بسیاری در سطح کشور و به خصوص در شهر تبریز را درگیر کرده و به همین جهت بی شک اسناد، مدارک و حتا خاطرات بسیار زیادی از دوران مشروطه در دل خانه های ما وجود دارد.
و همان طور که نقل شده و تاریخ ثبت است، چهار ماه قبل از واقعه پارک اتابک، برنامه های مختلف و متنوعی در پاسداشت و احترام به مشروطه برگزار شده و بی شک از این برنامه ها، خاطرات و عکس ها و یادگارهای متعددی در میان خانواده های ایرانی وجود دارد که نسل به نسل منتقل شده است.
سامی سردارملی یکی از آرزوهای مهم خود را جمع آوری این خاطرات پراکنده در دست مردم نقاط مختلف کشور معرفی نمود و گفت: «این دانسته ها، خاطرات و عکس ها می تواند در قالب مجموعه ای صادق و ارزشمند از خاطرات دوران مشروطه و نسل های پس از مشروطه خواهان، آگاهی بخش و بسیار جذاب باشد».
وی تجربه موفق موزه مشروطه تبریز را خاطر نشان می سازد و تاکید دارد که چنین مکان هایی می توانند به صورت مجموعه ای ارزشمند برای نسل های آتی به یادگار بمانند و آن ها را در ایجاد دیدگاه درست و قضاوت صحیح از تاریخ سازان کشور هدایت کند.
ستارخان، احیاگر مشروطه
نواده ستارخان با اشاره خاطره تاریخی استقرار مشروطه و بعد از آن به توپ بستن مجلس برای از ریشه برکندن نهال نورسته مشروطه، گفت: «در آن دوران سخت و در روزهای محاصره تبریز، چراغ مشروطه در تمام کشور رو به خاموشی رفته بود به جز درخانه ستارخان، خانه ای نه چندان بزرگ در محله امیرخیز تبریز که با ایستادگی توانست درفش های (پرچم ها) سفید تسلیم را از سردر خانه ها پایین بکشد و به بازگشت و تولد دوباره مشروطه یاری بسیار موثری برساند.
این گواهی تاریخ است که ستارخان و همراهانش در تهران بسیار مورد استقبال قرار گرفتند، برایشان قربانی کردند و مقدمشان را گرامی داشتند، زیرا این افراد 11 ماه در سخت ترین شرایط زندگی کرده بودند تا نهال مشروطه و قانون مداری در ایران خشک نشود و این مساله بسیار مهم و ارزشمند است».
رابین هود ایرانی
اغراق نیست اگر بگوییم بیشتر کودکان جهان و تقریبا تمام کودکان ایران با داستان و شخصیت رابین هود آشنا بوده و او را دوست دارند. با وجود این زمینه ذهنی، ما با افراد سرشناسمان چه کرده ایم؟
سردارملی با اشاره به اهمیت این نگرش به خصوص در نسل های جوان، از بیان باورهایی در مورد ستارخان که او را به عنوان راهزن معرفی می کند گلایه کرد و گفت: «جای تاسف دارد که عیّار بودن و دستگیری از مستمندان توسط ستارخان به عنوان راهزنی معرفی می شود ولی همین ویژگی در شخصیت تاریخی رابین هود به عنوان علت محبوبیت و جهانی شدن مطرح می گردد».
به گفته وی، امروز در جهان شاهد سرقت نمادهای فرهنگی هستیم و تا وقتی ما استوره ها، شخصیت های تاریخی و قهرمانان خود را نشناسیم و نتوانیم آن ها را به درستی معرفی کنیم، امکان حفظ پیشینه و تاریخ مان را از دست خواهیم داد. به ویژه در این دوره و زمانه که تمام جهان در صدد یافتن تاریخ و اعتبار برای خود هستند، کوچک ترین فرصتی امکان سرقت این نمادهای فرهنگی را بیش از پیش فراهم می سازد.
خانه ای که نمی شناسیمش
در گوشه ای آرام از این شهر خاطره های بسیار، خانه ای با خاطره های بسیار آرام خفته است. محله امیرخیز تبریز سال هاست میزبان خانه سردار ملی ایران زمین است. خانه ای که بارها سختی و بی مهری دیده و زخم توپخانه ارتش روسیه را چشیده و داغ از دست رفتن و پرپر شدن ساکنانش را با خون دل تحمل کرده و دم نزده. خانه ای که چند سال قبل بخش هایی از آن بازسازی کلی و مرمت اساسی شد و مدتی به عنوان دفتر کمسیون حقوق بشر اسلامی در حال فعالیت بود.
خانه - موزه ای که در روزهای آغازین با نمایش آثار دوران مشروطه که از خانه حاج مهدی کوزه کنانی (موزه مشروطه) به امانت گرفته شده بودند، رنگ و بویی دیگر داشت و می شد تا حدی به روزهای سخت ستارخان در این خانه برگشت. امروز اما این خانه ساکت تر و تنهاتر از همیشه، در انتظار تحقق وعده تملک و بازسازی قسمت پشتی خانه است که در تهاجم ارتش روسیه، به توپ بسته شد.
نواده سردار ملی مشروطه، جای نمادهایی از مشروطه خواهان را به خصوص در تبریز بسیار پررنگ می داند و بر لزوم نمادسازی در این حوزه تاکید دارد و می گوید : « این ناشناختگی متعلق به دیگر مشروطه خواهان و افراد موثر و برجسته کشور در آن برهه تاریخی هم هست. نمونه ساده اش مقبره عباس میرزا نایب السلطنه در گوهرشاد است و نمونه های بسیاری دیگری... افرادی که برای آزادی و اعتلای کشورمان خون داده اند و حقشان این است که به شایستگی و درستی شناخته شوند».
***
سردار یعنی ستار
به گزارش تارنمای فرهنگی مهرگان، با تمام این اوصاف، هنوز مشروطه و مشروطه خواهان را و سردار تنهای مشروطه، ستارخان را به درستی نمی شناسیم. فرصت های به دست آمده برای بررسی و بازشناسی اتفاقی به بزرگی مشروطه را به سادگی می سوزانیم و از دیروزمان برای ساختن فردا درس نمی گیریم.
خانه ستارخان در تبریز و مقبره او در باغ طوطی ری، هر دو ناشناخته و مهجور هستند؛ و اینچنین برخوردی از سوی ما، مردمانی که داعیه دار فرهنگسازی هستیم شایسته نیست.
سامی سردار ملی، نواده ستارخان و فریبا فرهنگی، هنرمند عکاس شهرمان با کوله باری از حرف ها و درد دل های کهنه و تازه را بدرقه کردیم و با این فکر تنها ماندیم که آیندگان درباره ما، مردمان امروز جامعه ای که می خواهد فرهنگی باشد و به تاریخ احترام بگذارد و فردایش را با دستان خودش بسازد، چه قضاوتی خواهند کرد؟
* کُنشگر فرهنگی - تبریز