به بهانۀ سیزده شهریور، زاد روز شاپور شهبازی

پنج شنبه 1 آذر 1403





به بهانۀ سیزده شهریور، زاد روز شاپور شهبازی



 

 

 

 

 





تارنمای فرهنگی مهرگان گروه باستان شناسی سیاوُش آریا*

 

 

پروفِسُور شادرُوان شاپورشهبازی در سیزدهم شهریورماه 1321 خورشیدی در محلۀ قَصرُدَشت شیراز زاده شد. در همان دوران خُردسالی مادرش را از دست داد. او در خانواده ای فرهنگ دوست پرورش یافت و بزرگ شد.

 

به گزارش تارنمای فرهنگی مهرگان، از دهۀ نخست شهریورماه که گذر می کنیم، بی درنگ و ناخواسته یاد شادرُوان شاپورشهبازی در ما زنده خواهد شد. هرچند که، تنها پیکر و کالبد استاد شهبازی در میان ما نیست و همواره یاد و اَندیشۀ بلند و بزرگ و فرَوَهَر پاکش با ما بوده و است. آثار بی همتا و بی مانندی که از زنده یاد پروفِسُور شهبازی برجای مانده است، بی گمان رَهنمون جوانان و فرزندان این مرز و بوم است و آیندگان نیز از او به نیکی یاد خواهند کرد. همچنین پژوهش های اَرزندۀ او، پرده از تاریکی های تاریخ دوران شکوهمند هخامنشیان برداشته است.

 

استاد شاپورشهبازی در خانواده ای فرهنگ دوست و اَدب پرور بزرگ شد و پدرش زنده یاد حاجی ابراهیم شهبازی که از زمین داران و باغ داران نامدار شیرازی بود، سرشتی (طبع) شاعرانه داشت و شاپور خُردسال از همان آغاز چکامه های (اشعار) حافظ، سعدی و فردوسی را از زبان پدرش فرا گرفت. دورۀ دبستان و راهنمایی را در مکتب قَصرُدَشت شیراز گذراند و دوران دبیرستان را در دبیرستان حکمت که در آن زمان، شادروان دکتر مهدی حمیدی شیرازی مدیر آن بود، به پایان رسانید.

 

 

 

تحصیلات شاپور شهبازی

 

 

 

زنده یاد شهبازی پس از گرفتن دیپلم در رشتۀ تاریخ و جغرافیا در دانشگاه پهلوی (شیراز کنونی) تحصیلات خود را دنبال کرد و در سال 1347 خورشیدی با رتبۀ یکم مدرک کارشناسی تاریخ گرفت. پس از آن، با بهره گیری از بورس شاگرد اولی برای دنبالۀ تحصیل راهی لندن شد و در سال 1349 خورشیدی در رشتۀ باستان شناسی آسیای غربی از دانشگاه لندن مدرک کارشناسی اَرشد گرفت. شهبازی دوباره به ایران بازگشت و در دانشگاه پهلوی شیراز به آموزش جوانان پرداخت. در پایان همان سال بار دیگر به لندن رفت و در دانشگاه لندن در پایۀ دکترا، در رشتۀ باستان شناسی ایران هخامنشی به تحصیل خود ادامه داد و در سال 1352 خورشیدی، مدرک دکترا را دریافت کرد. او در سال 1362 خورشیدی ( 1983میلادی) نیز، مدرک پسا دکترای خود را در رشتۀ تاریخ شناسی ایران از دانشگاه گوتینگن دریافت کرد.

 

شادرُوان پروفِسُور شاپورشهبازی به زبان های اِنگلیسی و آلمانی چیرگی (مسلط) داشت و با زبان های فرانسوی، یونانی، عربی و آرامی نیز آشنا بود و از میان زبان های باستانی ایران به ویژه به زبان پارسی باستان چیرگی کامل داشت.

 

 

 

شهبازی، نظریه پردازی بزرگ در حوزۀ تاریخ و باستان شناسی هخامنشی

 

 

 

از زنده یاد استاد شاپور شهبازی هرآنچه بنویسیم کم است و بی گمان دارای کاستی. زیرا او از دید علمی، مرزهای دانش را درنَوردیده و به چکاد بلند دانش روز دست یازیده بود. در دنبالۀ این جُستار، یادداشتی را از یک باستان شناس به اَنگیزۀ سیزدهم شهریورماه، زادروز شادروان شهبازی که در اختیار نگارنده قرار گرفته است، می آوریم تا خوانندگان بیشتر با کارهای علمی و پژوهش های گُستردۀ او آشنا شوند.

 

اَفشین یزدانی، دکترای باستان شناسی با گرایش هخامنشی در یادداشتی با نام شاپورشهبازی یک نظریه پرداز بزرگ در زمینۀ تاریخ و باستان شناسی هخامنشی آورده است : در پیوند با پُرمایگی یا غنای علمی زنده یاد شاپورشهبازی سخن های فراوانی گفته شده است و من در این یادداشت، برآنم تا به یک جنبه از دلیری (جسارت) او در طرح نظریه های مهم و درخُور نگرش در زمینۀ باستان شناسی و تاریخ دوران هخامنشی که متفاوت با خوانش های رایج بسیاری از باستان شناسان و تاریخ نگاران باختری (غربی) است، بپردازم. نظریه های دقیق و هوشمندانه ای که در راستا و از دریچۀ نگاهِ نه یک پژوهشگر فرنگی، که از سوی یک انسان ایرانی مطرح می گردد و در بردارندۀ نکته هایی تازه و قابل توجه است.

 

جُستار سوزاندن پارسه (تخت جمشید) به وسیلۀ اِلکساندر و آرمان و نیت مقدونیان از فصل های مهم در تاریخ دوران هخامنشی و گزارش تاریخ نگاران است. اِلکساندر پس از توقفی دو ماهه در پارسه و به تاراج بردن همۀ خزینه ها و دارایی (ثروت) آن، اَرگ شاهی را به آتش کشید و ثروتمندترین و شکوهمندترین شهر جهان باستان را به تَلی از خاکستر تبدیل کرد. گزارش این رُخداد در نوشته های تاریخ نگارانی همانند اِسترابو و دیودروس (سدۀ یک پیش از میلاد)، پلوتارک و کواینتوس روفوس (سده یکم میلادی)، ژوستین و آریان (سدۀ دوم میلادی)، با جزییاتی همچون اندازه زر و سیم تاراج رفته از پارسه، به تفصیل گفت و گو شده است.

 

در حالی که آرمان (هدف) و بهانۀ چنین رفتار ناروایی با تختگاه داریوش شاه از سوی کسی که خود را جانشین شاهان پارس می دانست، انتقام از آتش زدن آتن به دست سربازان خشیارشا به درخواست یک روسپی یونانی مطرح شده است، ولی شادروان پروفِسوُر شاپورشهبازی به گونه ای دیگر در پیوند با اَنگیزه های بروز چنین رخداد بزرگ و مهمی می اَندیشد.

 

به دید استاد شهبازی، اِلکساندر هرگز نمی توانست در قامت یک رهبر مدافع جنبش "فرهنگ یونانی گری" و " انتقام گیرندۀ آتش سوزی شهر آتن" در 150 سال پیش از به چنگ آوردن (تصرف) پارسه، شناخته شده و نقش بازی کند و بایستی این فرضیه را رد و بی اعتبار دانست. از دید زنده یاد شاپورشهبازی، چرایی این مهم که اِلکساندر مقدونی هرگز نمی توانست در نقش یک «قهرمان آتنی» نقش بازی کند را باید در ماهیت پیوند مقدونیان و یونانیان در اواخر سدۀ چهارم پیش از میلاد جست و جو کرد. الکساندر و پدرش با یونانیان دوستی و پیوندی نداشتند و اتفاقا از سر کین و نبرد با یک دیگر درآمیخته بودند تا آن جا که، هنگامی یونانیان در نبرد سال 338 پیش از میلاد از ایشان شکست خوردند و رفتار ددمنشانه و تحقیرآمیز آنان و سربازان مقدونی را با شهرهای آباد خود دیدند، دورۀ فرمانروایی افتخارآمیز و آزادی کهن خود را پایان یافته، شمردند و بسیاری از آنان که جسارت اعتراض و سرپیچی داشتند، به بردگی کشیده شدند.

 

همچنین به باور استاد شهبازی بسیار ساده اَندیشانه و غیرواقع بینانه است که بپنداریم الکساندر جوان که با گشایش (فتح) تختگاه شاهان استوره ای همانند داریوش شاه، قامت یک فاتح و سردار بزرگ به خود گرفته را، جوانکی بپنداریم که اسیر و بردۀ باده و زنان روسپی گشته باشد و آن گونه که، گروهی از نویسندگان نزدیک تر به دورۀ ما خواسته اند، مستی و از خود بی خودی وی را سبب رفتار نابخردانه او توجیه کنند.

 

زنده یاد شاپورشهبازی بر این باور است که اَنگیزۀ اصلی سوزاندن اَرگ شاهان پارس در حالی که در اختیار و تملک و تصرف فرمانروای جوان مقدونی بود را باید در کارکرد و نقش جایگاه محوری، فرهنگی، آیینی و دودمانی پارسه در نزد ایرانیان سدۀ چهارم پیش از میلاد جست و جو کرد. به باور استاد شهبازی، اَنگیزۀ راستین آتش زدن پارسه، نه انتقام آتش سوزی آتن، بلکه این بود که، شاه جوان پارسه را به عنوان یک پایتخت و مرکز ملی و با شکوه آیینی برای ایرانیان می دید که تا برجای و پایدار باشد، هیچ گاه ایرانیان سردار جوان متجاوز مقدونی را جانشین شاهان خود نخواهند پذیرفت. از همین روی بود که، از روی عمد و از روی شوق و اَنگیزه ای قوی آن را به آتش کشید تا به آشکارترین و نمادی ترین شکل ممکن پایان «دولت هخامنشی» را اعلام نماید. تا از آن پس، تنها او «سرور آسیا» باشد. هرچند که، این پنداشت خیالی باطل بود و بر تخت شاه شاهان نشستن نه کار وی بود که تنها پس از هفت سال و بی درنگ پس از مرگش، سرزمین پهناوری که از آسیای مرکزی و هند تا اروپا و شمال آفریقا از هخامنشیان به او رسیده بود، میان سردارانش تجزیه و تقسیم گشت.

 

به گزارش تارنمای فرهنگی مهرگان، زنده یاد شاپورشهبازی چهارده سال است که دیگر در میان ما نیست و امسال سیزدهم شهریور ماه، هفتاد و هشتُمین زاد سال استاد است. مردی که هرگز از یادها نخواهد رفت و ایران وامدار چُنین بزرگ مردانی است که تا واپسین دم زندگانی برای آبادانی و شناسایی فرهنگ و تاریخ ایرانی، دست از کار نکشید. یادش گرامی و روانشان شاد و سرای روشنایی جایگاهشان باد. ایدون بادا و ایدون ترج باد.

 

 

 

 




 

*پژوهشگرتاریخ ایران و میراث فرهنگی راهنمای گردشگری کُنشگر میراث فرهنگی، گردشگری و زیست بوم خبرنگار آزاد دبیر انجمن مهرگان




1399/06/12
بازدید : 1259


دیدگاه ها

دیدگاه خود را بنویسید