تارنمای فرهنگی مهرگان – گروه باستان شناسی – سیاوُش آریا*
شاپور شهبازی باستان شناس، تاریخ نگار، نویسنده و متخصص در باستان شناسی دوران ایران هخامنشی و استاد دانشگاه های شیراز، تهران، هاروارد، کلمبیا، گوتینگن، اُورُگن شرقی و بنیادگذار «بنیاد تحقیقات هخامنشی» در سال 1352 بود. شهبازی یکی از ارزنده ترین پژوهشگران مطالعات ایران باستان بود که در سطح فراملی، پشتوانه (اعتبار) و آوازۀ فراوانی داشت. شهبازی در 13 شهریور 1321 در شیراز زاده شد و در 25 تیرماه 1385 بر اثر بیماری سرطان معده در شهر واشینگتن دی. سی. در گذشت و پیکر پاک او به زادگاهش جا به جا و در کنار آرامگاه حافظ شیرازی در بخش هنرمندان و نام آوران (مشاهیر) به خاک سپرده شد.
در زیر گفت و گوی ما را با تنی چند از هَموندان (اعضای) خانوادۀ استاد شهبازی، بخوانید. این گفت و گو پیشتر در هفته نامۀ اَمرداد شمارۀ 347 در شهریور ماه سال گذشته به چاپ رسیده است.
بانو ژیلا، خواهر کوچک تر شادرُوان شهبازی با بیان این که همه دربارۀ جایگاه علمی استاد گفته اند و من بر آنم تا از دیدگاهی دیگر زندگی وی را بازگو کنم، گفت : « پُروفسور شهبازی از این روی که برادرم بودند، بسیار دوست شان داشتم. شاپور برای من عشق بود، سخن گفتن و رفتار و کردارشان همه عشق بود. هنگامی که با ما و هَموندان خانواده گفت و گو می کردند، عشق از وجودشان روان می شد. به همین انگیزه، من به راستی افسوس می خورم که ای کاش ایشان بیش از این در اندیشۀ تندرستی خودشان بودند و ما بیشتر می توانستیم در کنارشان باشیم. و بیشتر می توانستیم از دانش و وجود او بهره ببریم. آرزویم این بود که ای کاش کمی شخصیت علمی او کمتر بود، ولی تندرست تر بودند تا ما بیشتر بتوانیم از بودنشان به عنوان کسی که به راستی عاشقانه ستایشش می کردیم، از آن بهره ببریم. بانو ژیلا، آهی می کشد و می گوید، برادرم بی اندازه فرهیخته (مودب) بود و به زیبایی با نوجوانان سخن می گفت. بسیاری از فرزندان بستگان و آشنایان به میانجی (واسطه) استاد به تاریخ و فرهنگ ایران دلبستگی پیدا کردند. آنان را راهنمایی می کرد و به آن ها کتاب پیشکش می کرد. پسر خود من، شش یا هفت سال داشت و تازه خواندن و نوشتن را یاد گرفته بود که کتابی از حسن پیرنیا (مشیرالدوله) دربارۀ تاریخ ایران به وی ارمغان داد. پسر من به همین انگیزه و از خُردسالی به تاریخ روی خوش نشان داد و شیفتۀ آن شد. پرسش های او و نوجوانان را که بسیار هم بود با گُشاده رویی پاسخ می داد. شاپور به راستی نمود عشق بود. به کشورش، به مردم، به همه چیز عشق می ورزید. هنگامی که نامش را به زبان می آورم، عشق در دیدگانم آشکار می شود».
دیگر خواهر زنده یاد شهبازی نیز، گفت : « کوشش های بی دریغ استاد بر کسی پوشیده نیست و امروزه در جهان همه توانایی و ارزش او را می شناسند و ارج می نهند. من امیدوارم روزی مردم سرزمین خودش نیز او را بیشتر شناخته و وی را پاس دارند و بدانند که استاد چه کوشش هایی را برای زوایای تاریک تاریخ ایران انجام داده است. به گفتۀ بزرگان و باختریان (غربیان)، پُروفسور شهبازی نوری بود که به زوایای تاریخ ایران و به ویژه یادمان جهانی پارسه (تخت جمشید) تابید و بسیاری از ناگفته ها و نادانسته ها را آشکار کرد. او تاریخ نگاری را به گونۀ علمی و به زبان ساده و روان نوشت».
بانو دکتر نازیلا شهبازی در دنبالۀ سخنانش افزود : « هنگامی که شاپور سخن می گفت، بیانی شیوا، ساده و روان داشت و هر کس پرسشی داشت با دیدۀ جان و خشنودی پاسخ می داد و زمان و مکان را فراموش می کرد. و به شکلی زیبا و با جوش و خروش (هیجان) پاسخ گوی همه بود و حتا گاهی بیشتر از پرسش افراد زمان می گذاشت و وارد ریشه ها می شد تا پرسش هایی که در اندیشۀ آن فرد بود، برایش باز شود. همچنین استاد شهبازی فردی فروتن و خوشرو بود. با این که از دیدگاه علمی بسیار برجسته بود، ولی هیچ گاه در گِردهمایی ها خودپسند (مغرور) و بدخو نبوده و با همه با آرامی و گشاده رویی رفتار می کرد. در میان خُردسالان و نوجوانان خانواده بسیار دلارام بوده و جایگاه والایی داشت. با خردسالان پیوند می خورد و بازی می کرد و حتا آنان روی دوشش سوار می شدند و به مانند خودشان با آن ها رفتار می کرد. شاپور در کار بسیار آراسته بود و این را می توان از نامه های او دریافت. او هر نامه ای که برای کسی فرستاده و یا کسی به نامه اش پاسخ داده یا نامه ای برایش فرستاده، یک کپی از آن گرفته و نگه می داشت و با تاریخ همان روز به گونۀ پرونده درست کرده بود که همۀ این ها را ما داریم».
مهندس محسن شهبازی، برادر بزرگ تر استاد هم دربارۀ او گفت : « شاپور از 5 سالگی شاه نامۀ فردوسی را در کنار زنده یاد پدرم و پسر عمویم محمود یاد گرفت و به همراه آنان می خواند. باید دانست این کار در هنگامی انجام شد که امکانات بسیار کم بود و حتا ما در خانه برق نداشتیم و او با چراغ های نفتی تا نیمه های شب با صدای بلند، شاه نامه خوانی می کرد. شاپور از من یک سال کوچک تر بود و همیشه در درس هایش شاگرد یکم بود. در زمینۀ ملی و شناخت ایران از نوجوانی بسیار کوشا بود. در 28 سالگی کتاب گران سنگ کورش بزرگ را به چاپ رسانید و به عنوان کتاب برتر سال هم گزینش شد. در دانشگاه پهلوی شیراز به رشتۀ تاریخ و جغرافیا پرداخت و هر سه سال نیز در میان دانش جویان شاگرد برتر شد. سپس به گونۀ بورسیه به انگلیس رفت و کارشناسی ارشد تاریخ را آن جا گرفت و به ایران آمد. پس از دو سال دوباره به انگلیس رفت و دکترای باستان شناسی اَش را گرفت و باز به ایران بازگشت... همچنین در 17 سالگی شاه نامه فردوسی کهنی را دست نویس کرده و به همراه پوشینۀ (جلد) کتاب، آن را بِهسازی کرد. شاپور در یک کلام فردی ساده و فروتن و بی آلایش و مهربان بود».
گفت و گو با خانوادۀ شهبازی و شنیدن یادگویه های (خاطرات) استاد شهبازی از زبان نزدیکانش پس از گذشت ده سال از پرکشیدن وی هنوز هم نغز است و گیرا و دارای نکات آموزنده ای است. ای کاش هزاران شهبازی در ایران پرورش یابند...
*پژوهشگر تاریخ ایران – خبرنگار آزاد – کُنشگر میراث فرهنگی، گردشگری و زیست بوم – راهنمای گردشگری – دبیر انجمن مهرگان