تارنمای فرهنگی مهرگان – گروه میراث فرهنگی، بخش صنایع دستی – مارال آریایی*
کوشش یازده سالۀ بانوی ایرانی در گردآوری دوختهای کهن و سنتی ایران به گونۀ جشنواره ملی سوزندوزی و دوختهای سنتی به بار نشست.
آزاده جهانآرا، دبیر جشنواره به تارنمای فرهنگی مهرگان از چگونگی برگزاری جشنواره گفت : « برگزاری جشنواره به کوشش و پشتکاری یازده سالۀ کمیته دوختهای سنتی با همیاری شهین ابراهیمزاده پزشکی در موزه ملک در 10 روز برگزار شد.
جشنواره در سه بخش سوزندوزی، گلابدوزی و پوشاک بومی در کاربریهای رومیزی، کوسن، کیف و تَنپوش و ... با فراخوانی که 20 اِسپندماه سال گذشته داده شد، کار خود را آغاز کرد».
وی در دنبالۀ سخنانش افزود : « داوری در سه بخش انجام گرفت؛ در بخش نخست از روی 750 نگاره (عکس) از آثاری که رسیده، نخست دویست و اَندی اثر برگزیده شد. در مرحلۀ دوم از روی خود آثار داوری شد که از این مجموعه 150 اثر به مرحلۀ پایانی راه یافت که در نمایشگاه به نمایش گذاشته شدند.
داوری برپایۀ کیفیت آثار بود و هنرمندان این حوزه میبایست به کیفیت و طبیعی بودن مواد به کار رفته و اصالت دوخت و نقش و رنگ توجه بالایی می داشتند».
دبیر جشنواره از زندهسازی دوختهای کهن با اجرای کارگاههای گوناگون و فراخواندن (دعوت) استادان به نام برای آموزش گفت : « اگرچه این گام نخست ما بود، ولی اِستقبال بسیار بالایی از نمایشگاه انجام گرفت و از همۀ استانها در جشنواره شرکت داشتند. در کارگاههایی که هر روز در دو نوبت برگزار میشد، دوختهای فراموش شده، آموزش داده شد و در پایان جشنواره هم به برگزیدگان پاداشی پیشکش شد».
جشنواره در سه رشتۀ سوزندوزی، گلاب دوزی، پوشاک و در دو بخش معاصر و تاریخی برگزار شد. آرمان بخش تاریخی بیرون کشیدن نمونههای کهن از درون خانهها و شناساندن به دوست دارانش بود. آرمان بخش معاصر تشویق هنرمندان کوشا بود که با پایبندی به اصالت توانستهاند بنا به کارکرد امروزی دوختهای کهن را به روز کرده باشند.
گفتوگویی با شهین ابراهیم زاده پزشکی دربارۀ گونههای دوخت در ایران و چگونگی دیگرگونی آنها از دیرباز تا به امروز شد. وی در آغاز سخنانش به دوختهای زرتشتی که از دیرباز در ایران وجود داشته، اشاره کرد : « پس از آن که در یک دورۀ تاریخی یکپارچگی میان آشوریان، کلدانیان، پارسها و ... در ایران پدید آمد، آنچه که در گنجینههای تاریخی ما وجود دارد، از زرتشتیها است.
دورههای تاریخی ایران به دو دورۀ باستانی و دورۀ اسلامی بخشبندی میشود. سوزندوزی دورۀ اسلامی دنبالۀ همان زرتشتی دوزی است».
اگرچه تاریخ سیاسی کشور دو بخش بوده، ولی هرگز در تاریخ هنر ایران گسستی پدید نیامده است، بلکه شاخههای گوناگونی پیدا کرده است. بانو ابراهیم زاده پزشکی در دنبالۀ سخنانش افزود : « زرتشتیدوزیها در قالب قیطان دوزی، ملیلهدوزی، گلابدوزی و ابریشمدوزیهای گوناگون بوده است. در دورۀ اسلامی، زرتشتی دوزی از میان نرفته، بلکه با برخورداری از هنرهای نوین و پاسداری از اساس هنر پیشین به زندگی خود ادامه داده است.
اگرچه تازیان (اعراب) در همه جای ایران جای نگرفتند، ولی ایرانیان با پذیرش مکتب نوین تاثیراتی روی هنر گذاشتند و روشهای نوتری را پایه ریزی کردند».
این پژوهشگر سالیان درازی به منطقه های گوناگون و حتا روستاها سفر کرده تا دوختهای رایج هر منطقه را بیابد و در این سفرها متوجه تفاوتهای بزرگ در جاهای نزدیک به هم شده است : « برای نمونه در شمال خراسان گونهای از دوختها همانند ابریشمدوزی رایج است. در حالی که همان دوخت در جنوب خراسان دیگرگونهتر است. نزدیکی شمال خراسان به جنگل انگیزهای برای وام گرفتن رنگها از زیستبومشان است. جنوب خراسان که به کویر نزدیک است یکرنگی در هنرشان به چشم میخورد و رنگِ نقش از خود پارچه است که با درخشندگی که خامه دارد و " خَمَک دوزی " نامیده میشود».
وی دربارۀ دیرینگی خَمک دوزی گفت : «خمک دوزی یا خامه دوزی پیشینۀ بسیار کهنی در فرهنگ ایرانیان دارد. این دوخت آراستنی (تزیین) کلاه مغها بوده است و امروز آن را در کلاه حاجیها میبینیم. زیرا دوخت سپنتا (مقدس) و پاک به شمار میآمده است و هنگامی که کسی به کمال میرسد کلاه خامهدوزی سپید رنگ بر سر میگذارد و با این کار نشان میدهد آن شخص از خامی درآمده و به کمالِ خِرد و سال رسیده است.
سیستان خاستگاه رنگ سپید است. افزون بر تنپوش، رنگ نیایشگاهها و مهرابه هایشان سپید رنگ است. زیرا باور دارند هیچ رنگی نبایستی در برابر پروردگار وجود داشته باشد و بایستی همه پاک و یکرنگ همانند سپید باشند».
هنر و آراستگی مردمانی که زمانی را در جنگ سپری میکرده با مردمانی که در آرامش زندگی میکردند، مردمانی که یکجانشین بوده و کشاورزی و دامداری میکردند با مردمان کوچ نشین دیگرگونه است و همه این مسایل بر روی رنگ، نقش و سبک دوخت تاثیر داشته و بدینگونه انواع سوزندوزیهای متفاوت و گسترده پدید آمده است.
نخستین ابزاری که هر زن و مرد در دسترس داشته تا بتواند با احساس درونی خود را نشان دهد، سوزن و نخ بوده است. هر منطقه رنگدانه ویژه داشته که در جای دیگر به چشم نمیخورد با توجه به رنگ و نقش دوخت میتوان از دوختهای ویژه هر منطقه سخن راند.
ابراهیم زاده پزشکی با دیدن گستردگی دوخت و نقش شگفت زده بود که چرا این هنر تا این اندازه از یادها دور مانده است : « هنگامی که این ستم را در برابر این هنر دیدم، برآن شدم برای روشهای دوخت، با توجه به بخشبندیهای گذشتگان، الفبایی آماده کنم. برای نمونه الفبای ابریشمدوزی، سرمهدوزی، شبکهدوزی و... تا هنرجو بتواند گام به گام دوخت را فرا بگیرد و با این اندیشه کتابی نوشته شد. نزدیک به 25 جُستار (مقاله) سوزندوزی در مجله های گوناگون به چاپ رساندم».
استاد از دوختهای سنتی و چگونگی پدید آمدن سبکهای نو دوختها در دوران سیاسی و تاریخی ایران نیز گفت : « در دورۀ هخامنشیان گونههای بسیاری از دوختها مانند زردوزی، مضاعفدوزی، پولکدوزی، ابریشمدوزی، مروارید دوزی، مرصعدوزی و دوختهای بسیار دیگر داریم که از روی مُهرهای استوانهای و نگارههای دیواری قابل شناسایی هستند. اگرچه اِلکساندر مقدونی پس از یورش به ایران شیفتۀ فرهنگ و هنر ایرانی میشود، ولی هنر یونانی نیز در ایران پراکنده میشود و سبک نوینی پدید میآید.
زنان و مردان با پوششهای خود نشان میدادند به کدام تبار یا دسته و دارای چه اندیشهای هستند. برخی با دیگرگونی موقعیت سیاسی بر روی باورهای خود پافشاری میکردند و برخی تاثیر گرفته و انگیزهای برای گسترش هنر میشدند.
از سوی دیگر با آمدن آیین نو، حاکمیت فرمان می داد کسانی که آیین نو را نمیپذیرند بایستی به گونهای خود را نشان بدهند. برخی هم با پذیرفتن مکتب نو ، آراستنیهای پوشش خود را دیگرگونه میکردند.
برای نمونه دوختی به نام «سیاهدوزی» داریم که زمانی دیگر این هنر به اسپانیا راه یافت و شهبانوی اسپانیا فرمان داد تا تنپوشهایش را با آن دوخت بیارایند و از دربار در میان همگان رواج یافت.
هنگامی که فرمانروا دستور میدهد اشخاصی که دارای مذهب دیگری هستند باید به گونهای آشکار شوند، یهودیان تکه پارچهای زرد رنگ به نام " عسلی " بر سرشانههایشان میگذارند و بخشی از یهودیان نیز کیسه برگردن میاندازند تا هنگام کار بازرگانی آگاه باشند که با یک یهودی داد و سِتد میکنند.
زرتشتیان که به آیین خود پایبند میمانند سه روز از خانه بیرون نمیآیند، ولی هنگام بیرون آمدن تنپوشهایشان با سوزندوزیهای رنگانگ و ویژه به نام سیاهدوزی دیگرگونه میشود. آنان با این کار به سوگ تاریخی مینشینند.
هماکنون سیاهدوزی در رامیان و خراسان پررنگ و در تهران، تبریز و یزد حتا میان مسلمانان هم به چشم میخورد، ولی کسی از ریشۀ تاریخی آن آگاهی ندارد.
همنشینیهای نو و کوچها نیز میتواند انگیزهای برای پدید آمدن سبک هنری باشد. برای نمونه گروهی از کشمیر به منطقه های دور دست کوچ میکنند تا از مکتبی که برآنان تحمیل شده، دوری جویند. آنان پس از گذشت هزار سال هنوز خود را ایرانی میدانند؛ از باورها و آیینهایشان پاسداری کردهاند. در هنگام کوچ، هنر تنها سرمایهای بود که با خود به همراه داشتند. بخشی از هند که به کشمیر نزدیک است از هنر آنان تاثیر گرفته و نقش مایه های فرا گرفته را ایرانی میشناسند و البته بر کشمیر هم تاثیر گذاشتهاند.
نمونۀ دیگر «چَکَندوزی» که در تاجیکستان و هند است. «چَکَن» یک واژه پارسی است و این دوخت در سیستان و بلوچستان به «چوچَن دوزی» نامور است. اساس این دوختها و حتا نامشان یکی است، ولی درگذر زمان از پیرامون خود تاثیر گرفته و شاخههای دیگری پیدا کردهاند».
وی در بخش دیگری از سخنانش گفت : « بانوان همواره در هنر پشت پرده کوشش کردهاند. هنر پس از دورۀ صفویه به عنوان صنف نگاشته شد و دستنوشتههایی از ثبت صنف گلچهدوزان، گلابدوزان، زربافان، رفوگران وجود دارد که همگی در بازار فروشگاه هایی داشتند؛ آن هنگام زن از خانه بیرون نمیآمد تا داد و ستَد کند و بههمین انگیزه پشت پرده کار را انجام میداد. در دورۀ قاجار کارگاههای گلابدوزی سنتی رشت رایج بود، مردان و پسران جویای کار در آن کارگاهها سرگرم کار بودند. گذشته همانند امروز کارمندی نبود، بیشتر پیشهها از نسلی به نسل دیگر میرسید و یا شاگرد استادی بود».
بانو ابرایم زاده پزشکی پس از برگزاری بیش از 50 نمایشگاه در کشور و 20 نمایشگاه در برون از کشور که هیچگونه فروشی هم نداشته، تصمیم میگیرد جشنواره تخصصی و ملی دوختهای سنتی را برپا کند تا افزون بر اَرجگذاری دوختهای کهن، دوختهای ناشناخته را بازشناسی و زنده کند. زیرا در جهان مجازی طرحهای گوناگون اروپای شرقی، آسیای شرقی، آمریکا و آمریکای مرکزی به آسانی در دسترس همگان جای دارد.
این هنرمند در پایان سخنانش گفت : که ما با توجه به داشتههای تاریخی فرهنگیمان از جهان جدا و شناخته میشویم، وگرنه تنپوشهای ما همانگونهای است که یک بانوی استرالیایی یا آمریکای مرکزی میپوشد. ولی آن چیزی که ما را از هم جدا میکند، همان داشتههای تاریخی است که در درون ما پنهان است و بایستی نشان داده شود.
شهین ابراهیم زاده پزشکی
آزاده جهانآرا، دبیر جشنواره
*هَموند انجمن مهرگان - خبرنگار آزاد