تجارت میان شرق و غرب در عصرآهن پایانی : از منظر زاگرس

پنج شنبه 1 آذر 1403





تجارت میان شرق و غرب در عصرآهن پایانی : از منظر زاگرس



 

 

 

 

 

 

 

 


تارنمای فرهنگی مهرگان گروه باستان شناسی لویی لوین، برگردان : حمیدرضا سُروری*

 

شرط اصلی پیشرفت قدرت های بزرگ همانند آشور، بابل و اورارتو در شرق نزدیک در درازای یک سوم نخست هزارۀ نخست پیش از میلاد این بود که با فاصله های بلند تجاری فلات ایران در پیوند بودند و پرسمان های اقتصادی به مانند بزرگ ترین عامل در سیاست نظامی این قدرت ها مطرح بود و در دیدگاه این بازیگران سیاسی جایگاه ویژه ای داشت.

1. جغرافیا : در یک بررسی کوتاه می توان ویژگی برجستۀ جغرافیایی را با وجود جادۀ مهم شمالی که زاگرس را از راه دریاچۀ ارومیه به قزوین پیوند می دهد و جادۀ جنوبی که از راه کرمانشاه به همدان و قزوین منتهی می شود را روشن کرد.

2. دورۀⅠ(900 - 825 پ.م) : هم زمان با پایان دوره آهن است که پدیده های فرهنگی به گونۀ نگرش پذیری در خاور و باختر (شرق و غرب) گسترده شده اند. حسنلو را می توان به مانند یک مرکز بازرگانی دید. مرکزی که در راستای جادۀ خاوری – باختری در درازای سدۀ دهم و نهم پیش از میلاد این فرستشی (مأموریت) را بر دوش داشت. آشوری ها نگران کنترل تجارت در خاور گسترۀ خود بودند.این تجارت در راستای جادۀ شمالی کشیده شد. در این میان بابل تنها هماورد ممکن برای کنترل تجارت خاوری بود که به گونۀ کارسازی بازدارنده از این می شد که سیاست جنگی آشوری ها شرایط را به سود خود نگه دارد. و درواقع جادۀ جنوبی که نابسامان هم بود، همانند جایگزین مطرح می شد.

3. دورۀ(825 - 744 پ.م) : هم زمان با پیشرفت و اوج قدرت اورارتوها و کاهش توان بابلی هاست که دست آویزی می شود بر دگرگونی ریشه ای در موازنۀ قدرت. در نتیجه کالاهای تجاری از گسترۀ آشوری ها منتقل نمی شود، بلکه از میان قلمرو اورارتوها گذر می کند.در دوره دوم در نقش ها دگرگونی هایی به وجود می آید. آشور بدون دسترسی به جادۀ خاوری ناتوان می شود. و اورارتو به گونۀ محکمی جادۀ شمالی را کنترل می کند و با کم ترین به کارگیری توان و نگهداری از جادۀ جنوبی موازنه را برقرار می کند.

4.دورۀ Ⅲ (744 – 700 پ.م) : در این دوره آشور زیر فرمانروایی تیگلت پیلسر(Tiglath-Pilesar) و سارگن (Sargon) بینندۀ خیزشی دوباره است.

این پادشاهان به وسیلۀ کنترل مستقیم و با یاری هم پیمانان خود سیاست ثبات، پیشرفت و رشد اقتصادی را در درازای جادۀ جنوبی دنبال کردند. مدرک های باستان شناختی دربردارندۀ این موضوع هستند که دوراندیشی اورارتوها برای یورش به آرتش آشور که در آغاز انجام گرفت، ناکارآمد بود و انگیزه ای شد که آن ها به وسیلۀ سپاهیان آشوری مغلوب شوند و در پایان تجارت خاوری برای مدت کوتاهی دوباره به دست آشوری ها افتاد.

5. انگاره های ما مبتنی بر این موضوع که انگیزش های تجارت بازرگانی بر اساس اقدام های سیاسی و نظامی در بخشی از قلمرو آشوری ها و اورارتوها بوده، باقی می ماند تا بر اساس کارهای باستان شناسی در عصر آهن پایانی آسیای میانه و منطقۀ زاگرس در فلات ایران آزمایش شود.

فلات ایران و آسیای میانه در زمان های گوناگون فرهنگ های پیشرفته را که در درۀ رودهای دجله و فرات آشکار شده اند را در برگرفته اند.

درخواست برای ماده های خام در باختر از محیط هایی که در خاور بودند و نقش مهمی را در سیاست اقتصادی بابل و آشور بازی می کردند، بیشتر بود و این رویه در دیگر محیط ها هم بازتابی همانند داشت.

هدف از این مطالعه پژوهش در مورد نقشی است که فلات ایران در سیاست بین المللی در باختر و در درازای ثلث نخست هزارۀ نخست پیش از میلاد بر دوش داشته است. این دوره هم زمان است با چیرگی، خیزش و فروپاشی امپراتوری آشور نو.

اگر بخواهیم در مورد اهمیت فلات ایران و آسیای میانه در درازای این دوره بر اساس آثاری که تا  کنون منتشر شده اند، داوری کنیم به این نتیجه می رسیم که در گفته ها و بازگویی دیدگاه ها ارزش کمی را برای آن ها دربر گرفته اند. کوه های زاگرس در غرب و عصر آهنوماده های گرانبهایی داشتند و کالاها را به سوی خاور فلات یعنی کوه های البرز منتقل می کردند.البته در شمار (تعداد) محوطه های گوناگونی که در این منطقه کاوش شده اند کاهشی احساس می شود. دشت گرگان در گوشۀ آسیای میانه جای گرفته و دشت مصریان (Misrian) در جنوب باختری ترکمنستان بهترین مدرک است. اما لایه نگاری و گاهنگاری که به این محوطه ها مربوط می شود، آمیخته است و به تعریفی روشن نیاز دارد و به نظر می رسد در دیگر محل های آسیای میانه شباهت های مشترک کمتری را با مجموعه ماده های فرهنگی گرگان – مصریان (Gurgan-Misrian) بتوان یافت (ماسون و ساریانیدی 1970، رویه 155). به هر روی مدرک های غیرمستقیم و اکتشاف های ناگهانی تصویر پراکنده ای را از فلات و کوه های البرز نشان می دهند. سرچشمه ها (منبع) بر اساس شاهدهای باستان شناختی، کتیبه ها و نوشته های آشوری و اورارتویی در مورد زاگرس آشکار و روشن است و انگاره ها مبتنی بر این هستند که حرکت ها و انگیزه های اقتصادی در منطقه های خاوری با آشور و اورارتو در ارتباط اند.

ترس از تازش بیگانگان، گردآوری غنایم و لزوم توجه به یک تجارت دومی بخش اصلی اقتصاد آشور و اورارتو را در بر می گیرد.

این جُستار (مقاله) به پنج بخش تقسیم می شود، در آغاز چکیده ای از ریزه کاری ها که به جغرافیا مربوط است و سه بخش دیگر در برگیرندۀ بخش بندیهای گاهنگاری در مورد پیشرفت مهم سیاسی میان سال های  900 تا 700 پیش از میلاد است و بخش پایانی ویژه تفسیرهای کلی و نتیجه گیری است.

  

 

 

نقشه اورارتو

 

جغرافیا

چیستی ارتباط و راه ها در ایران با وجود کوه ها و بیابان درک و تعریف می شود. دو تا از جاده های اصلی در کنار فلات، آسیای میانه، میان رودان و ارمنستان از راه زاگرس مرکزی و شمالی است. یکمی بیشتر جادۀ جنوبی است که از نزدیک قزوین رد می شود واز راه همدان و کرمانشاه به کرانۀ دیاله و شمال خاوری بابل متصل می شود. از این راه بخش های مرکزی بابل و آشور به سادگی قابل دسترس هستند. این راه در باختر به جادۀ خراسان بزرگ کشیده می شود. راه دوم بیشتر شمالی است از قزوین و از راه زنجان و میانه به پیرامون دریاچۀ ارومیه منتهی می شود. از دریاچۀ ارومیه این راه دو شاخه می شود از یک سو دست یابی به کوه های ارمنستان و منطقه های پیرامون دریاچۀ وان ساده می شود و از سوی دیگر ممکن است که دست یابی به آشور از این طریق سخت باشد. اما مدرک های تاریخی نشان می دهند که گذر از این بخش با وجود رشته کوه های اصلی زاگرس و جاده ای است که از میان گردنۀ رواندوز گذر می کند. راه های کوچک تر دیگری در کنار زمین های پست زاگرس بود، ولی اهمیت و سودمندی جاده هایی که به درون فلات مرکزی منتهی می شدند را نداشتند (لوین 1973، رویه 13- 5). بنابراین برتری و چیرگی از آن دو جادۀ مطمئن اصلی بود که کنترل واقعی تجارت میان خاور و  باختر فلات مرکزی و ناحیه های اورارتویی، آشوری و بابلی را بر دوش داشتند.

در خاور ناحیه قزوین، کویر بزرگ مرکزی عاملی چیره است. رفت و آمد و گذر در راستای جنوب البرز از راه گرگان با گذر از نزدیک تهران، دامغان و شاهرود بود و سپس از طریق درۀ رود اترک به آسیای میانه یا مشهد می رسید، و جادۀ جایگزین از گرگان گذر نمی کرد، ولی سودهایی که به مشهد می رسید از راه سبزوار و نیشابور بود.

جادۀ احتمالی دوم در بخش خاوری قزوین و به وسیلۀ دره سپید رود به پایین دریای مازندران می رسید و سپس در درازای کرانه های گرگان امتداد می یافت. به گونۀ کلی این منطقه از نظر کاوش های باستان شناختی تهی است. شرایط محیطی و وجود جنگل های سخت انگیزه ای شده که در روزگار باستان به حال خود رها شود. و این پرسش مطرح می شود که آیا از جادۀ این بخش هم بهره برداری شده است؟ در پایان ممکن است که جاده مورد گفت و گو به گوشۀ جنوب خاوری کویر کشیده شده باشد. و در این میان از شهرها و آبادی های مشهور مرکز ایران گذر می کرده است. کاوش ها و دست آوردهای اندک باستان شناسی به برون از طول این جاده مربوط می شود. هرچند آن چه که به ما مربوط می شود، این است که در مورد ترک این محدوده مطمئن نیستیم و به نظر می رسد که در طول این دوره مورد بهره جای گرفته است.

دورۀ(900825 پ.م) : ملاحظه می کنیم که دورۀ نخست هم زمان است با نخستین فراگرفتن پادشاهان آشور نو در زاگرس به زمان فرمانروایی آشور نصیرپال دوم(Ashurnasirpal) Ⅱ) و شلمنصرسوم (Shalmanser). همچنین هم زمان با پایان عصر آهندر ایران است و سرچشمه های نوشتاری و باستان شناختی نشان می دهند که این دوره کمابیش 75 سال به درازا کشیده است. به نظر می رسد که موقعیت محوطه های باستانی در امتداد جاده های شمالی و جنوبی تفاوت قابل ملاحظه ای دارد. کارهای تازه در دره های کنگاور و کرمانشاه (یانگ 1975 و لوین) با همدیگر و با کاوش های گودین و تپه گیان (یانگ 1969، کنتنو و گیرشمن 1935) بیانگر حضور سفال خاکستری باختری در این محوطه ها و در درازای جادۀ جنوبی است. با وجود این به نظر می رسد که مقدارش در این دوره ناچیز باشد. در دورۀ آهن ودر دره های کنگاور و کرمانشاه، نشانه هایی مبنی بر کاهش یافتن استقرار دیده می شود که پیشتر در استقرار اواخر دورۀ مفرغ هم وجود داشت (یانگ و لوین 1975). بنابراین براساس بررسی سطحی شناسایی ماده های فرهنگی میان دورۀ آهنو دشوار است.

نمونه های کاوش شاخص بودن مجموعۀ قدیمی تر آهنرا نشان می دهد. سپس در گیان تنها 14 عدد از گورها ممکن است که در دورۀ آهنجای بگیرند. از سویی 40 تا از گورها از آنِ دورۀ آهنهستند (یانگ 1965، رویه 66 و 79) همین گونه در گودین تپه، تنها ماده های فرهنگی دورۀ آهنپیدا شده که تنها در برگیرندۀ گورستان این منطقه است (یانگ 1969، رویه 97). سرانجام در باباجان تپه سفال خاکستری باختری پیدا نشده است (گاف مید 1968 و گاف 1969،1970). هرچند بر اساس مدرک های اندکی که از بررسی منطقۀ همدان به دست آمده، دارا بودن سفال خاکستری باختری ثابت گردیده است (یانگ).

هنگامی که به شمال برمی گردیم، تصویری که می بینیم بیانگر دگرگونی قابل توجه ای است. پیرامون دریاچۀ ارومیه با آثاری که ازحسنلو(پانوشت شماره 2 را ببینید)،هفتوان (برنی 1972الف)، دینخواه (ماسکارلا 1975) یانگ (برنی 1964)،گوی تپه (برتون براون 1951) و کردلر تپه (دورنر و غیره 1974) به دست آمده، استقرارهای مهمی را در دورۀ آهننشان می دهد. از سویی نبود بررسی اصولی حس می شود و تصویری را که از ارتباط میان آهنو می بینیم با آن چه که در جادۀ جنوبی وجود دارد، متضاد است. به نظر می رسد که در عصر آهن پدیدۀ چیره، تجارت سفال خاکستری باختری است.  بیرون از پیرامون ویژۀ دریاچه ارومیه به طور قطع از مدرک های مربوط به دورۀ آهن در راستای جادۀ شمالی کم می شود. گورستان های منطقۀ اردبیل را نشان می دهند که ممکن است مربوط به این دوره باشد (یانگ و لوین). اما در جزییات آن ها تفاوت دیده می شود و تاریخ گذاری آن ها دشوار است.

گذرگاه تبریز- قزوین مورد کاوش قرار نگرفته است. هرچند در فلات مرکزی و منطقه کوه های البرز دوباره با محوطه هایی از دورۀ آهن روبه رو می شویم که در مارلیک (نگهبان 1964) در قیطریه (کامبخش فرد 1970، رویه 180)، کلاردشت (واندن برگ 1959، رویه 6 - 5) در خوروین و چندر (واندن برگ 1964 و دایسون 1965، رویه 202) یافت شده اند. ارتباط های بیشتر با خاور ممکن است که با پیش آمدن شکل های برجستۀ آهن در آنو دیده می شود. اگرچه سفال های نخودی به عنوان یک شاخص مطرح هستند (پامپلی 1908) [i]. سرانجام پراکندگی نمونه های مشابه سفال خاکستری قدیم باختر در منطقۀ غرب ایران ممکن است که بر وجود سفال لوله منقاری کلاسیک دلالت کنند. نمونه آن در لوور است که گفته می شود از رواندوز (مرز باختری ماد، حدود 1000 پ.م) آورده شده است (کنتنو و گیرشمن 1965). گفت و گوهای مقدماتی بیانگر این موضوع هستند که می توانیم پدیده های فرهنگی و پایانی دورۀ آهن را که  به شکل قابل ملاحظه ای در خاور و باختر گسترده شده اند را ببینیم.

این پدیده های فرهنگی چه بسا در دورۀ آهنو در درازای جاده های شمالی و جنوبی زاگرس نفوذ پیدا کرده اند. اما در درازای دورۀ آهن در شمال اوج شکوفایی خود را می گذراندند. از سویی در جنوب با کاهش این پدیده های فرهنگی روبه رو هستیم. پرسشی که مطرح می شود این است که، ما با گونه ای همسانی در سنت سفال سازی به عنوان یک رویداد یا پدیدۀ فرهنگی سروکار داریم.و در پاسخ این پرسش، می توانیم مدرک هایی را در مورد تجارت در راستای ایجاد هم طرح کنیم. به همین انگیزه به کاوش های حسنلو باز می گردیم.

اکنون یافته های لایه Ⅳ حسنلو بیانگر دورۀ آهناست. به گونۀ برجسته ای لایه b  .[ii] بیشترینۀ آثاری  که از حسنلو به دست آمده، خاستگاهی بومی دارند. با نمونه هایی که نفوذهای خارجی را در برخی نقطه ها نشان می دهد. اما شمار بیشتری از نمونه های بزرگ و مهم در مجموعه بومی و منطقه ای حسنلو جای می گیرد که سرآغاز قابل توجه برای کالاهای خارجی در غرب است. دندان های فیل (عاج ) (ماسکارلا 1966) مهرهای استوانه ای، برخی از آثار فلزی، کاشی های لعابدار تزیینی، همچنین نوشته های گوناگون، ظرف هایی به شکل شیر و شیشه (فان سالدرن 1966)، همگی به رابطۀ میان آشور، شمال سوریه و حسنلو اشاره دارند (ماسکارلا 1971 الف). سایر کالاها منشأیی بومی ندارند و ممکن است که از نقطه هایی در خاور گرفته شده باشند. بر این اساس مهره های کهربا و شاید طلا و نقره در این مجموعه جای می گیرند. از نمونه ها چنین بر می آید، کالاهایی که از باختر می آمده به نقطه هایی خاوری تر از حسنلو مانند مارلیک منتقل می شده است. شیشه و مهره های استوانه ای که از آشور می آمده در مارلیک موجود است (نگهبان 1964، رویه 325 و311). به اضافۀ این که مقدار زیادی آثار مفرغی که در حسنلو پیدا شده، بایستگی وجود سرچشمه ای را برای این ماده های خام نمودار می سازد که ممکن است از جنوب تهیه می شده است. اگرچه سرچشمه های شمالی تنها انگیزۀ چیره نبود و به راستی برای آن جایگزینی مطرح بوده است. بنابراین حسنلو را می توان به عنوان مرکزی بازرگانی دید. نقطه ای که در درازای جادۀ مهم تجاری خاور و باختر جای داشته و وظیفۀ کلانی را در درازای سدۀ دهم و نهم پیش از میلاد بازی می کرده است. همچنین عنصرهایی را که باهم از خاور و باختر می آیند را نشان می دهند که هردوی آن ها بر سنت های فرهنگی و آثار محلی فشار می آورده است. هرچند به گونۀ تک بعدی نمی توان به آن نگاه کرد و به راستی تمایل های همانندی را همراه محوطۀ مارلیک نمایش می دهد.

از یک سو درک و تفسیر رویدادهای فرهنگی به دلیل نبود کاوش و مدرک های علمی دشوار است و از سوی دیگر نگهداری محوطۀ بی مانند حسنلو در این میان بیشتر حس می شود. مدرک های نوشتاری این دوره از یک مانع مهم در برابر آشور گفت و گو می کنند که کمابیش در تمامی تاریخ زاگرس چنین تحملی آن هم در زمان فرمانروایی شلمناصرسوم کم مانند است. [iii]

در این زمان این شاه از تخت پادشاهی بالا رفت و دو دولت پرقدرت در باختر آسیا یعنی آشور و بابل زندگانی دوباره ای را تجربه کردند. براساس مدرک هایی که از حسنلو داریم، تجارت آشوری ها با خاور در حال پیشرفت بوده و بدون میانجی در درازای جادۀ شمالی ادامه داشته است. مدرک های باستان شناختی از جادۀ جنوبی گویای این است که شرایط برای پدیداری تجارت مناسب نبوده است. بنابراین آشوری ها توان هماوردی با بابلی ها برای تجارت در منطقه های خاوری و در درازای این جاده را نداشتند و به جای آن می توانستند که کوشش خود را در باختر متمرکز کنند و با وجود سیاست نظامی گری در زمان شلمناصر چیرگی آن ها محقق گردید. اما همۀ کوشش های شلمناصر پیوسته به باختر منتهی نمی شد و یک بخش کوچک، ولی قابل توجه از کارهای او لشگرکشی در برابر زاگرس نشینان بود. هنگامی که به آن ها رسیدگی کردیم، پدیدار شدن دو رویداد را مشاهده نمودیم. نخست شلمناصر کوشش کرد که یورش خود را کاهش دهد و هنگامی که سپاهیان آشور با کوه ها روبه رو گشتند دست به تاراج زده، سپس عقب نشینی کردند و به دنبال لشگرکشی خود گرفتاری زیادی را تحمل نکردند. بنابراین گسترش قلمرو به عنوان عاملی برانگیزنده قلمداد نمی شود. دوم این که این تازش ها با الگوهای جغرافیایی برابر جادۀ شمالی شکل گرفت و همۀ آن ها به گونۀ مستقیم در جنوب ماننا و در منطقۀ دریاچۀ مریوان و برابر جادۀ خراسان بزرگ بود. [iv]

هنگامی که کوشش های نظامی برای مقابله با کمبود نیرو در منطقۀ جنوبی متمرکز می گردید، در شمال دلیل روشن دوم برای لشگرکشی، گردآوری باج وخراج بود. بنابراین مجبوریم که اقدام های شلمناصر را در گسترش قلمرو یا به دست آوردن دست بردها قرار دهیم.

از سوی دیگر باید به یاد آوریم که آشور و بابل هماورد اصلی همدیگر هستند و کنترل تجارت خاور و باختر موضوعی است که شرط و انگیزۀ اساسی و منطقی برای سیاست آشوری ها بوده است. تجارت جادۀ شمالی هم به عنوان یک کار ویژه تنها در دسترس آشوری ها بوده است. تنها اعتراض ممکن به این حق انحصاری از سوی بابل تازه متولد شده می آمد. اما برای بابل مبارزه طلبی در راستای جادۀ جنوبی شرایطی را فراهم می کرد که کنترل رهبری تجارت را نزد خود نگه دارد. ولی تازش های پی در پی شلمناصر و مراقبت از این شرایط انگیزه ای شد که این رویداد در راستای جادۀ جنوبی روی ندهد.

از همین روی آشور این توان را داشت تا بدون این که به رویارویی مستقیم رو آورد، سد استواری را در برابر بابل ایجاد کند. هم اینک ما می توانیم حادثه هایی را که در دورۀ نخست روی داده، خلاصه کنیم و به شکل اساسی مورد مشاهده جای دهیم. آشور با کنترل و نگهداری تجارت، با خاور در ارتباط بود. این تجارت در راستای جادۀ شمالی هم کشیده می شد و در سیاست آشوری ها نیازی به رشوه دادن برای نگهداری موقعیت در درازای این جاده نبود. بابل تنها هماورد ممکن برای کنترل تجارت خاوری بود که به شکل موثری با سیاست آشوری ها خُرد شد. هرچند شرایط برای یک جایگزین حفظ شد. اما این سیاست شرایط مطمئنی را برای گسترش تجارت به وجود نمی آورد و در نتیجۀ آن بابل به وسیلۀ رقیب حذف شد.

دورۀ(825 - 744 پ.م) : در پایان فرمانروایی شلمناصر ترکیبی که در مورد آن سخن گفتیم، دگرگونی قابل توجهی پیدا می کند. این دگرگونی از دید باستان شناسی باختر ایران بسیار برجسته است. حسنلو ویران می شود و در دورۀ آهن به پایان می رسد. تاریخ درست این ویرانی را نمی دانیم. اما مدرک ها و نقطه نظرهای تازه به گونۀ گروهی نمایانگر این هستند که ویرانی حسنلو در پایان سدۀ نهم پ.م  روی داده است (دایسون، 1965، رویه 202). همین گونه در این زمان موقعیت های سیاسی دگرگونی پیدا کرد. بابل کاهش توان و بلاهای تازه ای را تجربه نمود و در بخش ماندۀ این نوشتار می بینیم که به عنوان عاملی تأثیرگذار و مهم در صحنۀ بین المللی ظاهر نمی شود (برینکمن 1986، رویه 205). در این میان نیروی سیاسی تازه ای پدیدار می شود که همانا پادشاهی اورارتو است. اوج قدرت اورارتو هم زمان با کاهش نیروی آشور در نیمۀ نخست سدۀ هشتم پیش از میلاد است. بر اساس مدرک های موجود در دورۀ دوم (برنی و لانگ 1971) تقابل میان این دو قدرت چشمگیر است و نقش مهمی را در ایران بازی می کند. به ویژه جادۀ شمالی که در کنار ایران بود و به وسیلۀ آشوری ها نگهداری می شد از سوی اورارتوها آسیب دید. ضمن این که جغرافیای شمال باختر زاگرس مانع از این می شد که آشور بر راه های راهبردی نزدیک اورارتو و ارومیه کنترل داشته باشد. موقعیت موجود برای آشور سخت بود و با وجود راه های سخت و دراز که از راه رواندوز و کله شین گذر می کرد، دست یابی به پیرامون ارومیه را ممکن می ساخت. و در نبود راه اصلی و مناسب دیگری برای بهره برداری اساسی تر در ایران آشوری ها به شکل روشنی در وضع نامناسبی جای گرفتند. مدرک های محکمی از گسترش قدرت اورارتوها در پایان سدۀ نهم و آغاز سدۀ هشتم از منطقۀ ارومیه در دست است. سکونت گاه مهمی از اورارتوها در هفتوان واقع در منطقه شاپور (سلماس کنونی) از این زمان پیدا شده است (برنی 1972الف، رویه 142ب، رویه 170 - 169).چشمگیرتر این که در نوشته های اورارتوها می توان حضورشان را در جنوب ارومیه پیدا کرد. این حضور با کتیبۀ منوا (Menua) از تاش تپه (Tash Tepe) نزدیک میاندوآب در گوشۀ جنوب خاوری دریاچۀ ارومیه راستی آزمایی می شود (کونیگ 1955، رویه 60 - 59). در گوشۀ جنوب باختری دریاچۀ ارومیه در درۀ «اشنو» نزدیک اشنویه و در محلی موسوم به قلاتگاه (Qalat gah) کتیبه هایی از ایشپویینی (Ishpuini) و منوا به همراه دژی نظامی از اورارتوها یافت شده است (فن لون 1975). و در پایان سنگ یادمان یا استل کله شین (Keli Shin) درامتداد خط های مرزی و کوه های تحت کنترل اورارتوها (کونیگ 1955، رویه 46 -41). کتیبه ها و استقرارگاه ها به چیرگی اورارتوها در راستای کرانۀ جنوبی دریاچۀ ارومیه اشاره دارند. همچنین نشان می دهند که دسترسی آشوری ها به منطقه و سپس تجارت در جادۀ خاوری سخت شده است. و در نتیجه می بینیم که کالاها از قلمرو آشوری ها گذر داده نمی شود، بلکه از میان قلمرو اورارتوها منتقل می شود. بنابراین یکی از سرچشمه های آشوری ها برای تولید سرمایه حذف می شود و در نتیجه کاهش کند موقعیت اقتصادی آشوری ها را در درازای سال های پایانی فرمانروایی شلمناصر و در زمان فرمانروایی جانشینانش شمشی ادد پنجم (Shamshi-ada) و ادد نیراری سوم (Adad Nirari ) را شاهدیم.

سال های پایانی فرمانروایی شلمناصر با چندین شورش همراه شد. در اواخر پادشاهی او نبردهای مهم، ولی بی نتیجه ای در برابر اورارتو رخ داد و فشارهای تدریجی به منطقه های زیر قلمرو آشوری ها منجر به از دست رفتن نفوذ آن ها گردید. و در دنباله هم ادد نیراری درگذشت.[v]   سه تن از شاهان سپسین به زحمت می توانستند که سرزمین های آشوریان را حفظ کنند. گسترش توان اورارتوها بر اساس مدرک هایی که به تازگی در باختر ایران پیدا شده، ثابت می شود. کتیبه ها، دژ قلاتگاه (ماسکارلا 1971ب) محوطه هفتوان (برنی 1972) و بررسی های کلایس بر حضور قدرتمند اورارتوها دلالت دارند. البته باید در نظر داشت که به هر روی منطقه های خاور آذربایجان کاوش نشده اند. موقعیت موجود در طول جادۀ جنوبی از همان دورۀ نخست تغییری نکرد. در ضمن اسکان هایی که مناسب جای گرفتن در این محدودۀ زمانی باشند را نداریم. مدرک ها و محوطه های اندکی در کوه های کردستان و لرستان وجود دارد. این ها همه بیانگر تجارتی محلی است که برخوردهای اندکی با خارج داشته است.[vi]   مدرک های چکیده و کمی در نوشته های آشوری مربوط به این زمان وجود دارد. ضمن آن که ثابت کردن این موضوع که آیا درست و واقعی هستند یا نه، دشوار است. در این میان متن های چکیدۀ اورارتویی مناسب تر به نظر می رسد. به هر روی مطلب های فراوانی را از این متن ها می توانیم، فرا بگیریم. نخست این که نام محل هایی که آشوری ها در آن جا جنگ کرده اند و در ایران واقع است در سرچشمه های اوراتویی هم پیدا می شود. در ضمن سرچشمه های آشوری این زمان در بردارندۀ غرور شاهان آشور است و نبود نام محل ها و جایگاه های جغرافیایی هم در این متن ها دیده می شود. تجزیه و تحلیل های ما نشان می دهد که نبردهای آشوریان در آغاز به گونۀ مستقیم برابر جادۀ جنوبی بوده است. ضمن این که اورارتوها در آغاز با جادۀ شمالی در پیوند بوده اند. این کاستی برابر چشمداشت بود از چشم اندازی دیگر شاهد وجود نام های همانندی هستیم که در دنبالۀ حضور اورارتوها به چشم می خورد.

سپس سرزمین های مانناها (در کنار شمالی ترین بخش و در اطراف کرانۀ جنوبی دریاچۀ ارومیه جای دارد). بوشتو (Bushtu) شاید هم بستوس Bustus)) و برشوا ((Barshua(= پارسوا) همگی در نزدیکی جادۀ جنوبی بودند که البته تعیین جایگاه دقیق آن ها دشوار است. به گونۀ کلی براساس آن چه که در متن های این دوره می آید شاهد برتری اورارتوها در بخش نخست این دوره هستیم. [vii] انگیزه ای که بر نبود این برابری دلالت دارد، قابل توجه است و پرسش باقی مانده این که چرا بن مایه ها (مرجع) پراکنده هستند؟ و چرا دولت اورارتو با جادۀ جنوبی در پیوند بوده است؟ اگر چه پاسخ به این پرسش دشوار است، ولی می توانیم این موضوع را پیشنهاد کنیم که دولت اورارتو همانند شلمناصر خط مشی همانندی را دنبال نموده و تنها در مرحله ها و موقعیت های مربوط به انجام کارها دگرگونی هایی روی داده است. اکنون اورارتو بیشتر از آشور انحصار تجارت در جادۀ خاوری را نزد خود نگه داشت و آشور هم توانست بیش از بابل به گسترش جادۀ جنوبی به عنوان یک جایگزین و از راه جادۀ خراسان بزرگ بپردازد. اما این جاده بخش درستی از سیاست آشوری ها در درازای سدۀ نهم پیش از میلاد بود. ضمن این که گذرگاه های تجاری این جاده گسترش پیدا نکرد و به شکل تجارت ویژه در اختیار آشوری ها باقی ماند. اورارتوها چگونگی حفظ موقعیت و کنترل این جاده را به تماشا نشستند. البته گهگاهی به منطقه های جنوبی تازش هایی می آوردند. اما بازدارنده های خفته ای آن ها را از پیشرفت باز می داشت. یکجایی این تازش ها در بخش آغازین دورۀ دوم، بازتابی از ارتباط اورارتوها با قدرت آشوریان بود. آشوری ها با کاهش یافتن عملیات نظامی تهدید اورارتوها را پشت سر می گذارند. ضمن این که در این زمان آشوری ها توانایی کنترل منطقه های باختری زاگرس را که کم رنگ شده بود را باز می یابند و امیدواری زیادی هم به باز شدن دوبارۀ جادۀ جنوبی داشتند.

به نظر می رسد که با حضور جمعیت های (قوم ) تازه در باختر زاگرس (ماناها)، موقعیت آشوری ها به خطر افتاده است. آشوریان در زمان فرمانروایی تیگلت پیلسرسوم از مانناها یاد می کنند و در سال 807 پ.م علیه آن ها لشگرکشی انجام می دهند. به نظر می رسد اشاره به مادها پس از فرمانروایی ادد نیرراری سوم باشد. [viii]

در مجموع دورۀ دوم نمودار واژگون شدن نقش هاست. آشور بدون دسترسی به جادۀ خاوری رفته رفته از توانش کاسته می شود و دولت اورارتو کنترل جادۀ شمالی را در دست می گیرد. ضمن این که با صرف کم ترین انرژی جادۀ درهم و برهم جنوبی را هم کنترل می کند. با یورش اورارتوها فرهنگ دورۀ آهندر باختر ایران به پایان می رسد و جادۀ شمالی با دژهای پابرجا جایگزین می گردد. این که در محل های دیگر چه چیز جایگزین شده، روشن نیست. نبود آگاهی های ما برای پاسخ دادن به این پرسش به خوبی دیده می شود.

 

 

 

نقشه آشور

 

 

 

دورۀ (744 - 700پ.م) : در این دوره با سیاست های تیگلت پیلسرسوم و سارگن دوم بینندۀ تجاوز تازه آشوریان به ایران هستیم. با تیگلت پیلسر نیک بختی دوباره به آشوری ها رو می کند و آغاز پادشاهی او پیش درآمدی است بر آغاز این نیک بختی مساعد در دوره سوم. نوسازی دوباره تشکیلات امپراتوری در زمان این شاه بیشتر به عنوان انگیزه ای مهم در کامیابی سیاسی تیگلت پیلسر ذکر می شود. اما از توجه او به ریزه کاری ها و جزییات اقتصاد و تجارت خارجی و نقشی را که آشور در سیاست نظامی گری خود دنبال می کرد، کاسته نشد. در فرجام تنها موضوعی که سبب می شد آشوری ها دوباره از فراهم کردن سرچشمه های مالی لازم برای گسترش مطمئن شوند، در دست گرفتن تجارت نزد خود بود. و در واقع امر می توان گفت که ابزار دیگری برای ساده کردن راه دست یابی به این پیروزی بزرگ سیاسی در کار نبود. تیگلت پیلسر کوشش های خود را در خاور به جادۀ جنوبی محدود کرد. به راستی او روش پیشینیان خود همچون شلمناصرسوم را الگو قرار نداد، بلکه به کوچاندن به زور ملت های شکست خورده روی آورد. متن های تازه ای که از تیگلت پیلسر به دست آمده، نشان می دهد به هر روی موضوع هایی که این شاه به گونۀ ویژه ای در تلاش برای محقق شدن آن ها بوده است با آن چه که به گونۀ نمونه شلمناصر دنبال می کرده، متفاوت است (تادمور و لوین).

شاهان نخستین آشور از یورش های خود قصد پدیداری گسیختگی نزد ملت های شکست خورده را داشتند، ولی کوشش های تیگلت پیلسر برای پدیداری نظم و ثبات بود. وی دوباره به زاگرس لشگرکشی کرد. اما نخستین دور از لشگرکشی های او خطرناک تر بود. پس از این که کنترل دوباره ای را در دیاله برقرار کرد و به منظور دست یابی آشوری ها به جادۀ جنوبی رهسپار کوه های زاگرس شد. کوشش او بر این بود که ایالت های گوناگون امپراتوری آشور را در طول جادۀ خراسان بزرگ هم پیمان کند. منطقه هایی که در نزدیکی با مسیر مرزی میان سرزمین آشور با منطقه های  زیر کنترل بندگان این امپراتوری بود. آیا برای این عبارت ها می توان دلیل هایی را بیان کرد؟ شاید حادثه هایی که در درازای سال های فرمانروایی سارگن روی می داد گواه این خواسته باشد در طول دوران فرمانروایی این شاه وی از دریاری به ایرانزو (Iransu) شاه مانناها و جانشینان او و همین گونه تالته (Talta) شاهک الیپی برآمد (لای 1929). هر دو منطقه که از آن ها نام بردیم در مسیر نخستین لشگرکشی تیگلت پیلسر به سال 744 پ.م قرار داشتند. از نتیجه های مؤثر لشگرکشی سال 744 پ.م استقرار قدرت آشور در جادۀ خراسان بزرگ و پایه گذاری خدمت نوکران و دست نشاندگان امپراتوری آشور در بخش های شمالی و جنوبی بود. ثبات و آرامشی که به هنگام چیرگی اورارتوها در میان این منطقه های گمشده بود با از سرگیری زندگانی آشور در مسیر شمالی دوباره برقرار گردید.

سارگن دوم سیاست ماهرانۀ تیگلت پیلسر را در خاور ادامه داد. نخستین لشگرکشی او به زاگرس در سال سوم فرمانروایی اَش روی داد (719 پ.م). خط مشی کم و بیش ماهرانه ای که او رواج داد قابل توجه است. اورارتوها هم برای شکل گیری ثباتی نسبی در جنوب ماننا با گیرهای سختی روبه رو بودند. به هر روی تا ششمین سال پادشاهی سارگن برپا کردن طرح بزرگ او به درازا کشیده است. بهانۀ او برای این دیرکردن از مقاومت اورارتوها و شورش ماناها ملهم شده است. ضمن این که سارگن کوچاندن ملت های شکست خورده را در سنگ نگاره های خود به تصویر کشیده است. در این جا نیازی به بیان جزییات مربوط به لشگرکشی سارگن برای سرکوب این شورش ها وجود ندارد (لای 1929 و لوین 1972). رخدادهای بیشتر و در همین حال جالب توجه تری به دنبال این لشگرکشی به وجود می آید. اورارتو به عنوان دشمن اصلی به گونۀ منطقی موضوعی است که خشم وغضب آشوری ها را برمی انگیزد. اما در عمل طرح و نقشه های بزرگ تری را می بینیم. آشوری ها ترجیح دادند که از راه جنوبی و به وسیلۀ ماننا به جادۀ خراسان بزرگ دسترسی داشته باشند تا این که از شمال و در برابر پادشاهی اورارتو دست به این اقدام بزنند. کوشش اصلی آشوری ها در لشگرکشی ششم سارگن برابر مسیر جنوبی است. شش شهر ایالت کیشسیم (Kishesim) هم که در نزدیکی ماهیدشت جای گرفته، اشغال گشت. فرمانروای آن اسیر و نام آن نیز تغییر داده شد و به عنوان ایالتی تازه به امپراتوری آشور پیوست. و در پایان هم دژ خارخار (Harhar) که به عنوان کلید راه یابی به مسیر جنوبی مطرح بود، اشغال شد و نام آن همچنین تغییر پیدا کرد و به امپراتوری آشور پیوست. با این اقدام ها آشوری ها  دوباره به خواسته ها و تمایل های نخستین خود در مسیر جنوبی دست یافتند و با فرستادن نیروهای کمکی به نیرومند سازی دژهای خود در برابر اورارتو از طریق گسترش کنترل مستقیم در منطقه های چالش خیزی همچون ماهیدشت پرداختند. باقی ششمین لشگرکشی سارگن وقف حرکت نظامی در عمق قلمرو مادان و در راستای جادۀ خراسان بزرگ گردید. تهاجمی که دلیل اصلی آن از خواست آشوری ها برای چیرگی بر این منطقه ها نشأت می گرفت (لوین 1972).

سال هفتم از بسیاری جهت ها تکرار رویدادهای سال ششم بوده است. اورارتو دوباره ماناها را برانگیخت و آن ها را به گسیختن جاده جنوبی واداشت. پاسخ سارگن هم همچون سال ششم بود، در نتیجه همانند گذشته اقدام های همانندی را انجام داد. اورارتو هم موفق عمل نکرد و در نتیجه آشوری ها با حضور در ماهیدشت هرچه بیشتر به تقویت نیروهای خود پرداختند. همچنین ماد و جادۀ جنوبی را به طور کامل زیرکنترل خود گرفتند (لای 1929).

برابر آگاهی های که از مدرک های باستان شناختی نیمۀ دوم سده هشتم پ.م به دست آمده، جادۀ جنوبی همچون دوره های گذشته تجدید حیات دوباره ای را تجربه کرده است. در بررسی های دره های کرمانشاه و ماهیدشت 23 جایگاه از استقرارهای دوره آهن وو 73 محل از دورۀ آهن شناسایی شده است (لوین). برخی از این استقرارها شامل بزرگ ترین محوطه هایی است که در بررسی این منطقه پیدا شده است. در درۀ کنگاور تپۀ برجسته ای از این دوره وجود ندارد (یانگ 1975، رویه 192). البته با درنظر گرفتن این نکته که گودین تپه پس از یک وقفۀ طولانی 500 ساله دوباره مورد سکونت قرار گرفته و استقرار در آن به شکل ساختمان بزرگ دژگونه بوده است (یانگ و لوین 1974).کمی دورتر در شرق این محوطه نوشیجان تپه را داریم که با ساختاری هم زمان با سازه های گودین بنا شده است (روف و استروناخ 1973). در واقع بسیاری از ویژگی های فرهنگی و دلبستگی های موجود در این منطقه ها همانند و قابل سنجش با همدیگر است. سنگ های سفالگری بسیار بسته است و همانندی های معماری میان گودین و نوشیجان برجسته است. این دو محوطه به آرامی ترک شده اند و براساس همۀ اقلام تجملاتی می توان به این نتیجه رسید که مسیر تجاری در روزگار باستان دوباره منتقل شده است.

پیوستگی میان استقرارهای مهم در درازای مسیر جنوبی به وسیلۀ برقراری صلح آشوری در باختر مرکزی زاگرس را به سختی می توان ناگهانی دانست. اگر کوشش کنیم، می توانیم کوشش های بزرگ آشوری ها را در این منطقه های کمابیش گسترش نیافته، کالبد شناسی کنیم. به راستی مجبوریم که در جست و جوی دلایل اقدام های آشوری ها در این منطقه ها مواردی همچون سود آن ها از دریافت باج و خراج را نام ببریم. پرسشی که می توانیم به این بخش بیفزاییم، این است که چرا سارگن از شمال خاور با اورارتو به زد و خورد نپرداخت؟ پاسخی که برای این پرسش داریم را باید با وجود دلیل های سخت نظامی تفسیر کرد. ضمن این که روبه رو شدن با اورارتوها کمبودهای آشوریان را چاره ساز نبود. شکاف و گسیختگی که در مسیر شمالی به وجود آمده بود ناشی از ضربه های تجزیه طلبانۀ اورارتوها بوده است. اما موضوعی که آشوریان از آن پشت گرمی نداشتند، پایه گذاری دوبارۀ تجارت با خاور بود. سارگن آگاه بود که مسیر شمالی کمابیش اهمیت چندانی ندارد و می توانست از راه دیگری نیاز به مبادلۀ کالاها را دنبال کند. موقعیت آشوری ها متأثر از این بود که بتوانند جایگزین مناسبی را برای ایجاد ثبات در تجارت و کنترل هرچه بیشتر خود بر این مسیر را بیابند. فرصت مناسب برای روبه رو شدن با اورارتو در منطقۀ شمال خاور به هنگام هشتمین لشگرکشی سارگن رخ داد. گزارش هشتمین لشگرکشی سارگن یکی از کامل ترین مدرک ها در تمامی تاریخ میان رودان به شمار می رود (تورودانژن 1912). برای آگاهی از اهمیت این لشگرکشی بنگرید به [ix]. آشوری ها تصمیم به رویارویی در برابر اورارتوها گرفتند و در دامنه کوه اوآاوش (Uaush) به چپاول اموال شان پرداختند و شکست سختی را بر آنان تحمیل کردند. آشوری ها در این لشگرکشی طرح خاصی را برای یورش به اورارتوها نداشتند و به نظر می رسد که  تازش آن ها بیشتر به طور مستقیم در برابر کرانۀ جنوبی دریاچه ارومیه بوده تا سرزمین های اصلی اورارتوها. نکته مورد توجه این که پرونده لشگرکشی مورد بحث با تهاجم به نیایشگاه موصاصیر (Musasir) بسته می شود. موقعیت موصاصیر در نزدیکی مسیر میان آشور و اورارتو برای آشوری ها بسیار مهم و راهبردی بود. سارگن در هشتمین لشگرکشی خود و پس از نبرد (اوآاوش) به خوبی ناتوانی اورارتوها را مشاهده کرد. به طوری که قدرت آن ها تنها در ناحیه های محدودی از مسیر شمالی حفظ گردید. در واقع رخنه و موقعیت برتر نظامی آشوری ها جایگزین رخنه اورارتوها در کرانۀ دریاچۀ ارومیه شد. مدرک های نوشتاری اشاره ای بر این موضوع که حضور آشوری ها در شمال باختری زاگرس و پس از لشگرکشی هشتم ادامه داشته، ندارند. به راستی نیازی هم به آن حس نمی شود، چیرگی اورارتوها بر این منطقه ها به طور جدی کم شده و در واقع واپسین شانس اورارتوها با کاهش نفوذشان در مسیر جنوبی از میان می رود. برای آشوری ها پس از شکستی که بر اورارتوها در موصاصیر وارد می کنند، دست یابی به منطقۀ ارومیه ساده می شود و سارگن به هدف های خود در منطقه شمال  خاوری دست پیدا می کند. بر اساس سرچشمه های آشوری اعمال کنترل مستقیم برنقطه های اورارتویی و به طور کلی همۀ این قلمرو گسترده و ناحیه های گوناگون دشوار بوده است. سارگن در طول دوران حکومت خود دو بار دیگر به منطقۀ زاگرس برمی گردد. اما از هیچ نبرد پراهمیتی که دگرگونی در روند موجود را در پی داشته باشد، خبری نیست. ارزیابی سرچشمه های مربوط به زاگرس در سال 700 پ.م سخت است. آشوری ها توجه خود را به مکان های دیگری بازگرداندند، و به نظر می رسد که عنصرهای تباری تازه ای فراتر از توان کنترلی آشوری ها در باختر ایران حاضر می شوند. مدرک های باستان شناختی از پیرامون ارومیه هنوز به تجزیه، تحلیل و پالایش نیاز دارند. فعالیت های مرکز مطالعاتی باستان شناسی آلمان ها و انتشارات موجود در مورد حسنلو ما را در این کار مهم یاری می کند. اگر چه در طول دوره دراز مدتی کارهای گوناگونی در استقرارهای آهن III جنوب دریاچه ارومیه انجام شده است، ولی اطلاعاتی که از این کوشش ها به دست آمده، آگاهی های اندکی را به ما می دهند.

روی هم در دورۀ سوم خیزش دوباره آشوری ها را زیر فرمانروایی تیگلت پیلسرسوم و سارگن را دیدیم. این پادشاهان به وسیلۀ کنترل مستقیم و با یاری هم پیمانان خود سیاست ثبات، توسعه و رشد اقتصادی را در طول جاده جنوبی دنبال کردند. مدرک های باستان شناختی در بردارندۀ این موضوع هستند که تدبیر اورارتوها برای یورش به آرتش آشور که در آغاز انجام گرفت، غیرمؤثر بود و باعث شد که آن ها به وسیلۀ سپاهیان آشوری شکست بخورند و در پایان تجارت خاوری برای مدت کوتاهی دوباره به دست آشوری ها افتاد.

تفسیرهای کلی و نتیجه گیری : در نوشتار پیش رو کوشش شد که انگاره ها، دلیل ها و نتیجه های سیاست نظامی گری و به دنبال آن سیاست های اقتصادی در بخش هایی از قلمرو آشوری ها و دولت اورارتو شرح داده شود. از هنگامی که تجارت به عنوان موضوعی برای دوام زندگی مطرح شد، بقایای فرهنگی و مدرک های نوشتاری زیادی در مورد رابطه های تجاری برجای مانده است. پرسشی که در این میان مطرح شد، این است که، چه چیزها و چه جاذبه هایی آشوری ها و اورارتوها را به کوه های زاگرس محدود می کرده است تا این که قصد داشته باشند که قلمرو و تجارت خود را به نقطه هایی دورتر در خاور گسترش دهند. اگر به پرسش نخست توجه کنیم، روشن است که کوه های زاگرس سرچشمه ها و جذابیت های زیادی را در برداشته اند. تعدادی از تولیدهای این منطقه برای آشور و به مقدار کمتری برای اورارتو سودمند بود.

از آن چه که براساس مدرک ها و نوشته های آشوری به دست می آید، این است که، اسپ به عنوان یک قلم از فرآورده های جنوب برای آشوری ها مهم بوده است (پست گیت 1974، رویه 18 -7 ، تادمور و لوین). به هر روی به نظر می رسد بخشی از کوشش هایی که در این لشگرکشی ها صورت می گرفته، برای تهیه اسپ های زاگرس بوده است. هرچند این موضوع برای توضیح دغدغه ها و گرفتاری هایی که آشوری ها با آن درگیر بوده اند، ناکافی است.

سایر تولیدهای صنعتی که از کوه های جنوبی می آمد، شامل گله ها، مهره ها، نمک دریاچه ارومیه، صمغ های گیاهی، ماده های رنگین و چوب بود که البته تجارت این کالاها در مدرک های قوم نگارانه و مدرک های تاریخی بعدی تصدیق شده است (هملین 1971، رویه 228). اما این کالاها با استثناهایی چند، تنها ویژۀ منطقۀ زاگرس نبوده اند. و نبود کالاها در این منطقه به این معنی نیست که فراهم کردنشان را با سختی همراه کند. تنها می توان برقراری کنترل ویژه بر این منطقه ها را در پاسخ پرسشی که دلیل این لشگرکشی ها را جست و جو می کند، بیان کرد. کیفیت دست یابی به مسیرها محدوده گسترده تجاری را روشن می کنند.

هنگامی که ما در جست و جوی کالاهایی هستیم که سزاوار محدوده بلند تجاری با خاور هستند. سرچشمه ها کمتر سخن می گویند. یکی از کالاهای مهم و پر اهمیت سنگ لاجورد است که بیشتر در مدرک های نوشتاری از آن نام برده شده است. دیگر ماده هایی که ممکن است در این فهرست جای بگیرند را می توان سنگ های نیمه گرانبها، طلا، نقره و شاید هم تولیدهایی همچون فرش ها و کارهای فلزی عنوان کرد. هم اینک ما می توانیم به پرسش نخست باز گردیم. چرا مدرک های کمی از تجارت مستقیم پیدا شده است؟ به طور طبیعی پاسخ خود را در بخش های جنوبی و در محوطه هایی دورتر که در آن ها کاوش باستان شناسی صورت گرفته پیدا می کنیم. حسنلو و مارلیک خود را به صورت محوطه هایی نشان می دهند که به عنوان محلی برای انتقال و حمل فرآورده های تجاری از باختر به درون ایران بوده اند. سایر محوطه هایی که در این محدوده جای می گیرند بیشتر محوطه هایی گورستانی ویژۀ گورها بوده اند و بدون مدرک های معتبر و مهم؟ به علاوه بسیاری از کالاهایی که داد و ستد می شد، جزء کالاهای فاسد شدنی بودند و دیگر نیازی به ثبت و ضبط آن ها نبود. و در پایان آشکار است که قدرت های باختری برای کمک و پشتیبانی از تجارتی که در دست خود داشتند از نیروی نظامی استفاده می کردند. سارگن در این مرحله و در برابر فشارهایی که از جانب الیپی و ماننا می آمد، پاسخی مشابه داد.

نبود مدرک های نوشتاری مربوط به تجارت مستقیم در دوره آشور نو مایۀ شگفتی است. البته تنها به طور نظری می توانیم دلیل های این کاستی را بیابیم. دو حالت ممکن برای این کاستی را می توان روشن کرد، نخست ممکن است متن های آرامی موجود که مدرک های تجاری را در خود نگهداری می کردند از ماده هایی فناپذیر ساخته شده بودند، یا این که لوحه های موم اندود به صورت لوحه هایی با خط های میخی از میان رفته اند. لوحه هایی که چگونگی انجام داد و ستدها به وسیلۀ آن ها کامل می شده است. انگیزه ای که پنداشت نخست را نیرومند می سازد به شمال سوریه برمی گردد. بازرگانانی که به آرامی گفت و گو می کردند و نقش پرتکاپویی در امپراتوری آشور داشتند. در حالت دوم هم می بینیم مدرک هایی که مربوط به دورۀ آشور نو است، بسیار سربسته اند و نتیجه هایی که از این متن ها گرفته می شود هم ناچیز است. بیشتر کاوش هایی که در محوطه های آشور نو صورت گرفته، محدود به بناهای پادشاهی و نیایشگاه هاست. و در این میان اگر اقتصاد به دست بخش خصوصی می افتاد و به عنوان سنتی رایج در آشور شکل می گرفت، فرصتی را فراهم می کرد که در آن میان دیگر به نشان دادن سند و مدرک نیازی نبود.

به گونۀ فشرده می توان گفت که با شکاف موجود به خوان آغاز پرسش باز می گردیم، مدرک هایی که مبتنی بر تجارت میان آسیای میانه، فلات ایران، کوه های زاگرس و قدرت های باختری است، نادرست است.

هم اینک برای ساماندهی و طبقه بندی بحث می توان دو شیوه نامه را به کار برد. نخست این که شکل کار را چنین فراهم کرد که سیاست آشوری ها و اورارتوها در خاور قابل فهم بوده است. می توان چنین گفت که جنگ تنها به عنوان اقدامی سیاسی مطرح نبوده، ولی همچنین به عنوان ابزاری سیاسی اجازه می داد که این پرسش مطرح شود که آیا قدرت های بزرگ باختر آسیا از آن به عنوان وسیله برای نیل به مقصدهای خود استفاده می کردند؟ بدون مطرح کردن این پرسش دیدگاه ما در مورد حادثه های تاریخی بدون معنا است.

دیدگاهی که انگیزه های اقتصادی در آن دلیلی شده بر این که مجموعه طرح ها و کارهای موجود با معنای ویژه خود به طور اتفاقی شکل بگیرند. فشاری که عامل اقتصادی بر این مجموعۀ آمیخته و ترکیبی می آورد سیاست کلی آشور را شکل می داد. بدون ورود به پرسش ها و انگیزه و انگیخته هایی که در خوانش تاریخ وجود دارد ساماندهی قدرت اقتصادی را به دنبال آن آزمایش می کنیم. مدرک های باستان شناختی به حادثه ها و رویدادهای تجاری اشاره دارند و مهمتر این که در حالت دوم نتیجه هایی که از انگاره ها گرفته می شود را می توان با دانش باستان شناسی مورد سنجش قرار داد. رشد و کاهش استقرارگاه ها، دگرگونی جایگاه در الگوهای استقراری، دگرگونی مرزها و مجموعه ماده های فرهنگی و دگردیسی هایی که در سازمان اجتماعی به وجود می آید را می توان با نزدیکی زاگرس به این قدرت ها و توانایی برگشت شتابان از این نقطه ها به منطقه های خاوری را بیشتر درک کرد. بنابراین نباید این چشمداشت را داشت که یافته ها دگرگونی پیدا کنند. انگاره های ما به چیدمان دوباره نیاز دارند، یا این که آن ها را باید کنار بگذاریم. با کار در محوطه های دوره آهن پایانی درآسیای میانه، فلات مرکزی ایران و زاگرس بخش اصلی انگاره های ما مورد آزمایش قرار خواهند گرفت.

 

پی نوشت ها

این نوشتار برگردانی است از :

 

L.D.Levine,1977,“East-West Trade in the Late Iron Age: a view from the Zagros”,Le Plateau Iranient et L Asie Centrale des Origines a La Conquete islamique,Leurs relations a La Lumiere des documents archeologiques,ed.by: J.Deshayes,colloques internationaux du centere National dela Recherche Scientifigue No 567,Paris:C.N.R.S.,PP.171-186                                                                                              

 


. i درحالی که سفال هایی با لوله های پل داراز دوران آهندر آنو پیدا شده اند، ولی مشکل است که آن ها را تاریخ گذاری کرد. ماسون (1966 رویه 261) در جدول خود به این موضوع اشاره دارد که پایان آنو در حدود سال 1000 پ.م است. ظرف های لوله دار در آنویb یافت شده که به شکل قابل ملاحظه ای می توان آن ها را قدیمی تر از نمونه های غرب و مرکز ایران قرار داد.

ii. کتاب شناسی برای حسنلو جامع است. به طو کلی نوشته دایسون (1966) را ببینید و خلاصه بخش های مربوط به بررسی و کاوش را در مجلۀ ایران چند سال گذشته بیابید.

iii. تعدادی از گزارش های لشگرکشی های شلمناصرسوم به منطقه زاگرس وجود دارد که البته در یک مجموعۀ منفرد گردآوری نشده است.

iv .این منطقه محل مناسبی نیست و به نظر نمی رسد جاده ای که شلمناصر از طریق آن لشگرکشی کرد، این محل باشد. برای موقعیت جغرافیایی زاگرس نگاه کنید به : لوین 1974 و 1973

v. دو نکتۀ ارزشمندی که در مبارزه های شمشی ادد پنجم باید به آن توجه کرد یکی این است که او نخستین شاه آشوری نو بود که در منطقۀ جاده شمالی دست به مبارزه زد، شرایط موجود هم به خاطر نبردهای دوم و سومی که صورت گرفته بود خیلی پیچیده و درهم و برهم شده بود. ضمن این که از منطقه هایی نام می برد که به نظر می رسد از نظر جغرافیایی در کردستان ایران باشد. وی در مبارزه های مستقیم برابر اورارتو با شکست روبه رو شده است. نکته دوم به نبردهای شمشی ادد در برابر بابلی ها مربوط می شود. در انتها تنها جاده شرقی باقی می ماند. البته به نظر می رسد که این شاه آشوری به بابل و دریای پارس به عنوان محل هایی برای تجارت جایگزین نگاه می کرده است. مسلماً این پاسخ فقط یک پنداشت است و هنوز اقدام های این شاه روشن نشده است (برینکمن 1968، رویه 207). اما شاید ارزش توجه را داشته باشد.

vi. پرسشی که در مورد گنجینه زیویه وجود دارد فراتر از آن است که این مقاله مجال پرداختن به آن را داشته باشد. اما تعیین تاریخ این گنجینه یا ثابت کردن این که آیا گنجینه به این محوطه مربوط می شود یا نه، موضوعی است مشکوک و ناروشن، دلیل و مدرکی را هم برای این موضوع نمی توان بیان کرد.

vii. از مرجع هایی که به محل این جایگاه ها اشاره دارد می توان (کونیگ 1955) را نام برد. در متن های اورارتویی (آرگیشتی اول) از بابیلو (بابل) در قرینه با برشوا نام برده می شود (دیاکونوف 1956، رویه 170) که ممکن است این ها همان ناماریا (نمری) باشند.

viii. به نظر می رسد که با ظهور تیره تازه ای در غرب زاگرس موقعیت آشوری ها کاهش پیدا می کند. در زمان تیگلت پیلسر (807 پ.م) از مانناها یاد می شود و تنها اشاره ای که به مادها می شود پس از حکومت ادد نیراری سوم (767 پ.م) است. در زمان حکومت آشوردان سوم (Assur-dan) و آشورنیراری پنجم (Assur-nirari v) نامار (نمری) در دورافتاده ترین گوشه کوه های آشور توانایی نفوذ در راستای جادۀ خراسان را داشت.

ix. برای نمونه توجه کنید به مقدار زیاد سنگ لاجوردی که تیگلت پیلسر از منطقه مادوآکنو uqnu به عنوان باج می گیرد (روست 1893، رویه 153و12). همانند سنگ لاجورد، شیشه نیز به عنوان یک مادۀ مهم و دارای کاربرد از شرق می آمد (اپنهایم 1970، رویه 14- 9).

 

 

 

 

 


 

*کارشناس ارشد باستان شناسی – کارشناس ارشد هند شناسی



1396/01/31
بازدید : 2706


دیدگاه ها

دیدگاه خود را بنویسید