مردی که عشق را درمان هر دردی می داند و آن را همیشه فریاد می زند

سه شنبه 4 اردیبهشت 1403





مردی که عشق را درمان هر دردی می داند و آن را همیشه فریاد می زند





به انگیزۀ زاد روز چکامه سرای ای عشق، شاپور پساوند

 

 

تارنمای فرهنگی مهرگان- گروه ادبیات- بخش چکامه- سیاوُش آریا

 

پیش گفتار:

شاپور پساوند به زمانه اش وقوف دارد وبه استوره ها وادبیات کهن پارسی هم مسلط است.از عرفان هند وبودایی هم آگاه است. هم پیرِ یوش را می شناسد وهم حلاج و دار را به خاطرمی آورد.می ترسد که شب خیال ماندن داشته باشد وسپیده ای سر نزند واز خنجر بغض خبر می دهد که مبادا سر بریده به ارمغان بیاورد. عشق را تنها دوای درد همگان می داند و چکامه دَری را شایسته ترین نُماد هویت ایرانی می شناسد

که به حق چنین است. ایجاد شور وحال، واژه گزینی مناسب، قدرت تدوین وایجاد هماهنگی میان اجزا و ترانه هایش ونتیجه گیری های اثرگذار در مصرع چهارم، موجب می شود که دفتر(ای عشق) را بستایم...(دکترسیمین دانشور،نویسنده ومنتقد)

 

شاپور پساوند این یارِ یاریگر وچکامه سرای فرهیختۀ دیار سعدی وحافظ از افق های سیال وآبی ترانه های ابوسعید ابوالخیر- عطار- مولانا- خیام وحافظ وبسیاری از چکامه سرایان دیروز وامروز می گذرد وساختار تازه ای از این قالب را بدست می دهد.کاوش وموشکافیِ پساوند در شناخت مضمون ها راز و رمزها و ریزه کاری های چکامه سرایِ ترانه سرای برای او همراه با لحظه های کشف وشهود بوده است تا هنگام لب گشایی وبیرون ریختن شعله های آتشینِ آتش فشان درون خود سودایی ترین واژه ها را در دل چکامه بنشاند.

 

استاد شاپور پساوند: نویسنده، چکامه سرا، منتقد ادبی وپژوهش گر

زاد سال 1330 شیراز

زندگی نامه :

هرکسی عاشق شود، او مرد شد / عشق درمان هزاران درد شد

آن یکی عشق است بر بالای دار/ این یکی بر پای دار و پایدار

 

 

 

 

 

استاد نخست، کمی ازخودتان بگویید وازچه زمانی آغاز به سرودن کردید؟

من در پانزدهم بهمن  ماه سال هزار و سی سد و سی در شیراز  زاده شدم. تحصیلات ابتدایی را در مدارس سنایی و دانشور و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان های فرصت و شمس به پایان رساندم. دوران سربازی را در لباس سپاهی دانش در روستاهای اسپهان در سال 52 به پایان بردم. اما پس از آن به مدت بیست و یک روز در دژبانی این شهر بازداشت شدم. شُوند این بازداشت را هر چه خواستند بیان كردند! اما گویا شُوند اصلی آن بیان مطالب روشن گرانه برای دانش آموزان و خواندن كتاب های ، به زعم سر دمداران حكومت شاهنشاهی ضد دولتی بوده است. اصلاً شاید هم همین بوده باشد. من در آن سال ها با روزنامه ها همكاری داشتم. در سال 52 به خدمت آ موزش و پرورش در آمدم و به تدریس در مدارس شهرستان فسا و روستاهای پیرامون آن مشغول شدم. پس از یک سال برای ادامه تحصیل به تهران رفتم و در رشته هنر فارغ التحصیل شدم. این زمان برابر بود با آغاز انقلاب اسلامی. پس از دو سال تدریس هنر و ادبیات به شیراز منتقل شدم و در مدارس این شهر مشغول تدریس گردیدم.

 

در خانواده ای كه به چکامه وچکامه سُرایی و به ویژه به سروده های حافظ علاقه داشتند زاده شدم. كار سرودن  چکامه را ازدوران كودكی به ویژه ابتدای دبیرستان آغاز كردم. از سال ها 47-46 جدی گرفته و با روزنامه ها همكاری كردم. سروده های مرا در روزنامه های آن سال ها می توان دید. روزنامه هایی مانند : سپید و سیاه، جوانان ، اطلاعات هفتگی ، فردوسی و

شادروان مادرم سواد خواندن و نوشتن نداشت اما به حافظ علاقه زیادی داشت تا جایی كه هر شب آدینه(جمعه) از من می خواست برایش حافظ بخوانم. اما نكته جالب این است كه بیشتر زمان ها برایم این چکامه اخوان ثالث را بدون این كه بداند از كیست می خواند و یا برای خودش زمزمه می كرد: ما چون دو دریچه روبه روی هم و سرانجام این كه : نفرین به سفر كه هرچه كردار كرد. تأثیر این چکامه اخوان بر ذهن مادرم از كجا بود؟ شاید به شُوند دوری برادرانم از شیراز بوده باشد. هرچند علاقه من به این چکامۀ اخوان هم، شاید بی تأثیر بر ذهن مادرم نبوده باشد. اما دیدگاهم این است كه بسیاری از سروده های اخوان بر ذهن مردم غیر قابل انكار است او مانند ویكتور خارا برای مردم شیلی بود.

 

استاد،با توجه به سرودن ترانه که از ویژِگیِ کارهای شماست کمی دربارۀ قالب ترانه(رباعی) توضیح دهید؟

 

می دانید که دراصل این نوع چکامه(شعر) در زبان ما با نام دوبیتی رایج بوده و گویا تازیان،از آن جا که این چکامه از چهار مصرع تشکیل می شده، آن را رباعی خوانده اند. بعدها دوباره این نام به زبان پارسی بازگشته است.

البته در زبان پارسی به دو بیتی ترانه،سرود،چارتایی واز آن جا که یکی از فرم های کهن چکامه است، فهلویات(پهلویات) نیزگفته اند. توضیح دراین باره خود دفتری را پر می کند.

چیزی که هست بعدها به شُوندهایی(دلایلی) که این جا مجال گفتن آن کم است تنها به گونۀ ویژه ای ازآن که متداول هم شده ، دوبیتی گفته اند وآن را در وزنِ " مفاعیلن مفاعیلن فعو لن " هم زندانی کرده اند وسایر وزن ها را برای شکل دیگریعنی رباعی که تنها از دیدگاه مفهوم با دوبیتی تفاوت دارد آزاد گذاشته اند. هرچند از سایر وزن ها دو سه وزن بیشترگردشِ زبانی ندارد و عموم مردم با سایر وزن ها بیگانه اند.این نیز بماند برای زمانی دیگر.

برای نمونه به عنوان ترانه که بر این نوع چکامه گذاشته اند توجه کنید: نخست این که گویا: (رباعی ملحون یعنی رباعی هایی که درموسیقی وآواز به کار می روندرا ترانه خوانند ودر عوض به رباعی مجرد یعنی رباعی که استفاده موسیقیایی ندارد دوبیتی گفته اند) سیر رباعی، دکترسیروس شمیسا. رویه 15

وترانه از گونه های چکامه کهن پارسی است وآن چکامه ای بوده که با خُنیا (موسیقی) اجرا وخوانده می شده (ملحون بوده است). در حالی که امروزهیچ ضرورتی ندارد که رباعی (بخوان ترانه) ملحون باشد. آن چه نیز به نام خُنیا دراین گونۀ چکامۀ امروز دیده می شود همان خُنیای ذاتی چکامه است که همۀ انواع آن در خود دارند وترانۀ امروز شقه ای جدا شده از دوبیتی می باشد که درخُنیا جا خوش کرده و تابع قواعد دوبیتی کهن هم نیست. به عبارتی از چکامه به معنای رایج آن فاصله گرفته وقواعد ویژۀ  خودش را دارد. نکته دیگرداستان هایی ست که از منشاء پیدایش آن گفته یا برای آن ساخته اند. مانند : حکایتِ گردو بازی کردن آن کودک وباشندگی (حضور) رودکی وبه دنبال آن نسبت دادن پیدایش این شکل چکامه به رودکی یا گونه دیگر داستان که همین حکایت را به فرزند یعقوب لیث صفاری (در المعجم) نسبت داده اند. همه همان گونه داستان های شیرینی است که زیباست اما بی پایه. در شکل نخست آن آرمان سازندگان داستان اعتبار بخشیدن به چکامه پارسی بوده ودر شکل دوم آن ، پای مسایل سیاسی درمیان بوده ونویسنده یا گویندگان داستان خواسته اند استقلال ایران وخروج از سلطه تازیان در زمان صفاریان را پر رنگ کنند وسُرایش نخستین چکامه پارسی را به زمان یعقوب منسوب کنند.

ازاستاد شفیعی کدکنی نیز نقل است که : احتمال تاثیر چکامه چین در رباعی های پارسی وجود دارد ونیز نمونه حکایت پیدایش رباعی که در مورد پیدایی هایکوهای لی پو بیان شده اما هیچ کدام نه با باوری قوی به آن پرداخته اند ونه آن را رد کرده اند. به هر روی این که منشا آن ترکی بوده یا چینی یا... ویا همان فهلویات خودمان، چیزی به دانش عملی چکامه سرا نمی افزاید. من باورمندم بهترین عنوان همان است که زنده یاد صادق هدایت گزینش کرده وآن را " ترانه " نامیده که هم ریشه پارسی دارد وهم به اعتبار مضامین ترانه نزدیک تر است.

 

 

 

درآثارتان تاثیر پذیری از خیام تا چه اندازه است.

این همان موضوعی است که من مطلق به آن باور ندارم. یعنی اگر تاثیر کم رنگی هم مشاهده شود امری طبیعی ست وناشی از علاقۀ من به خیام. وگرنه شما بیایید مفاهیم چهارگانی های من را با آن چه ازخیام می دانید بسنجید، همان گونه که صاحب نظراتی مانند زنده یاد سیمین دانشور، بهاءالدین خرم شاهی،سیمین بهبهانی ودیگران گفته اند هیچ اشتراکی نخواهید دید. یا واژه هایی را که من به کار گرفته ام به گونه بسامدی برگزینید، کاری که چکامه سرای جوان وخوب بانو مرادی در پژوهش خود انجام داده اند جدا از واژگان کلیدی که ویژه ترانه های من است، واژگان مشترک من با خیام به پنج درسد هم نمی رسد. شاید رویکرد من به رباعی ناشی از دلبستگی ذهن من یا این قالب و علاقۀ بی حد واندازه ام به خیام باشد ، اما هیچ گاه نخواسته ام خیام دوم باشم. زیرا هم بر این باورم که خیام وحافظ ومولانا تکرار ناپذیرند وهم این که می خواهم پساوند اول باشم همان گونه که دیگران هم گفته اند و در رباعیات " ای عشق " این گونه شدم. از سویی در سایۀ خیام حرکت کردن چیزی جز خفیف شدن ندارد. کسی که دنبال این کار برود شناسه وهویتی نخواهد داشت. نه خویش است نه خیام، نه خویش است نه حافظ و... شبیه سازی درهنر آغاز ابتذال هنرمند است. خیام به هیچ کس رکاب نمی دهد.

 

ای عشق تو خون بهای حلاج شدی / هر فتنه ز ره رسید آماج شدی

یک روز به نام دین به دارَت دیدم / یک روز به نام کفر تاراج شدی

 

استاد ، بخشی از سروده های شما میهنی وملی است چه شد که بدان پرداخته اید؟

 

من همیشه ایرانی بوده ام وسروده های میهنی ام بخشی از اندیشه و هویت ایرانی من است. بخش زیادی از اندیشه های بر زبان نیامده ام. به ویژه از دورانی به چکامه میهنی رویکردی ژرف تردرمن سر باز کرد که حس کردم سرودن چکامه میهنی نوعی تابو شده است. آمدم تا این تابو را بشکنم وشکستم وتاوان آن را هم دادم...! واین تاوان ها هم ناشی از برداشت های نادرستی بوده که تحت شرایط ویژه یی درجامعه ما از چکامه های میهنی شده است. این سخن بگذار تا هنگامی دگر.

 

من یکی از نژاد توفانم، شهروند نجیب ایرانم    /     روی گورم سرود ای ایران، بی تو ای خاک پاک ویرانم

آریایی ست بند بندِ تنم، پیش از این گفته بودمت جانم...

 

 

 

 

در سروده های تان از چه قالب های دیگری استفاده نموده اید.

 

به شکل و فرم ویژه ای وابسته نیستم، آن چه برایم مهم است همان است که درونم می گذرد وبر زبانم می آید، من رهایشان می کنم تا مانند باران ببارند. در هر فرمی که مناسب شان بود ظاهر می شوند. همین هم شُوندی ست که هم غزل های فراوان وچاپ شده از سال های 47 تا کنون دارم، هم ترانه ها که دو دفتر آن " ای عشق " و " صدای سوختن " را چاپ کرده ام و ای عشق چاپ سوم را می گذراند، هم سروده های آزاد. دفتر چکامه : (گلوی زخمی شعر) سروده های آزاد من هستند که سال 83 چاپ شدند و مجموعۀ تازه ای که در دست چاپ دارم، مجموعۀ " این آب از بالا گل آلود است " .

 

 

با رویکرد به این که شما هم نویسنده وهم چکامه سرا هستید چه پیامی برای جوانان شیفتۀ فرهنگ وادب ایران دارید؟

پیام که فراوان هرچه پیام دهنده آزمودگی وسن وسال بیش تری پیدا می کند دل شوره ها ونگرانی هایش برای جوان ها افزون تر می شود. ارزنده ترین پیامی که دراین گفت وگو برای ایشان دارم این است که : دست از سرودن چکامه های مناسبتی بردارند. اگر درجشنواره ها شرکت می کنند، برای آگاهی و تجربه باشد نه این که این مسیر را بستر کوشش هنر آیندۀ خود قرار دهند. تنها با نگاه جشنواره یی دست به آفرینش نزنند. هنرمندانه ترین نوشته ها هم اگر کاربرد مناسبتی داشته باشد، تاریخ مصرف دارد. از نام این آیین ها پیداست " جشنواره یی" یعنی کسانی می توانند شرکت کنند که ضوابط وشرایط از پیش معین شده یی را باور داشته باشند واین کار جز صنعت کاری و دورشدن از پویایی هنرمند نتیجه یی ندارد. یکی از آفت های بزرگ چکامه وهنر امروز هم همین است. چکامه سرا باید ببارد نه او را ببارانند. من خود سال ها داور هماورد های جشنوارۀ چکامه دانش جویان بوده وهستم وچکامه های خوبی را هم بین آن ها دیده ام. اما در پایان کار، هنرمند بار خود را بسته وگام در کج راهه ای ناخواسته گذاشته است. شاید شُوند خوب بودن چکامه های نخستین او هم ، همان شور شرکت در هماورد بوده باشد. از آن پس هرچه از اینان دیده ام در سطح  گردش کرده است. این جوانان باید بدانند که هیچ یک از چکامه سرایان ماندگار ما چه درگذشته چه درحال و هیچ یک از چکامه های بر سر زبان ها مانده، نه جشنواره یی بوده ونه مناسبتی.

 

استاد، برای خوانندگان از آثارتان بگویید.

فریادها   1354   ناشر/ مولف هرکس حکایتی (مجموعه یک سد غزل از هیجده چکامه سرای معاصرجنوب)   1371  انتشارات فیروز. نشر سپاهان گلوی زخمی شعر( مجموعه غزل و اشعارآزاد)    1383  انتشارات دهش ای عشق ( رباعی)   1377  انتشارات نوید شیراز صدای سوختن(چاپ دوم رباعیات ای عشق)  1388  انتشارات نوید شیراز

 

آثار آماده چاپ : ماهم زلالش خواستیم (مجموعه غزل ها واشعار آزاد) شعر معاصر، مجموعه مقالات در زمینۀ شعر معاصر و یک تحقیق جامع روی اندیشه ورزی های خیام که نزدیک به هفده سال است برآن کارمی کنم زیر نام ( خیام وهفت قرن درمحاق اندیشه های سنتی) و چکامه هایی دیگر آماده چاپ دارم.

 

 






 

 

 

سال تولد من*

 

سال؟ نه !


مکث...


روز تولد من


5،1


یا


5+1


فرقی نمی کند





ازبهمن

 


با ناف من مگرنه گره خورده است


                                     این سال


این سالِ زی زوال


آغاز ابتذال


آغاز روزمرگی یک نسل


سی سال


زیر بارش خون، آهن





وین خیل ترمه پوش


                  آوار


هم رنگ بارش بهمن


                     برمن





سال سکوت


     سال تولد خون


                    آه...





تمثال مرگ


هم


این چهرۀ شریف عدالت


در قابی از جنون


با من





سال تولد من


هر روز


زیر بارش بهمن


شاید هزار و سی سد وسی


نه


گاه هزار و سی سد وهرچند...


 

بهمن 60

 

 

پی نوشت * : این سروده تا کنون جایی چاپ نشده است. برداشت از آن تنها با نام این تارنما مجاز است

 

 

 

پژوهش گرتاریخ وفرهنگ ایران- فعال میراث فرهنگی ، ادبی وزیست بوم- دبیر انجمن مهرگان



1392/11/14
بازدید : 3254


دیدگاه ها

ناصر

درود روز میلاد ای عشق بر شهر شعر مبارک همیشه در سروده هایتان درد های آشنایی جاری است که دوستدارانتان را می کشاند قلم تان همیشه سبز

درود برعزیزدلم(ناصر) پیام گرم وصمیمانه ات را که بهانه اش روز تولد من بود اگرچه کمی دیر خواندم. وساعات متمادی به پروانه های صداقت وراستی که درواژه واژه ات پرواز را به چله نشسته بودند،اندیشیدم. ازاین که هم به زندگی من می اندیشی وهم به شعرهایم،که فرزندان منزه احساس واندیشه ام هستند، دلبستگی داری سپاسگذارم. این شعرها همانگونه که برای مانا تو زیبا هستند وبیانگر دلخستگی های مردم زمانه،برای من هم زبان رابطه اند با شما که همیشه می خوانم تان...شاپورپساوند ... می خوانمت تاشکوفه شکفتن را آغاز کند ونی آواز کولی را ش.پساوند

هما ارژنگی

درود بر استاد ارجمند ..زادروزتان هر روز باد و ناله های دلتان پر شراره .زیباتر ان باشد که چون هیمه ای سوزان روشن کنید و گرمی ببخشید تا چون خاکستری سرد در اجاقی افسرده!! زاد روزتان به فرخندگی..وهر بامداد زاد روزی دوباره ...دوباره ...دوباره...

درود بر شاعراندیشه ورز چکامه های دلنشین بانو : هما ارژنگی گاه چم یک لحظه در یک دگردیسی، همۀ زندگی می شود. شوربختانه هنگام که دلبستگی های ما به زندگی فزونی می یابد، تن هم، وتن می شود وآدمی کوشش می کند ارجمندش بدارد وبرایش هزینه کند. لیک برای چونان من بازهم زندان است. به هرگونه که چهره نماید. و((قفس(هم)چه طلایی چه مسین حسرت یک نفس باد صبا ما را)) می کشد. در واپسین دم پا به زای درهم شکستن، پیام فرزانگی تان که مانا نام فرخندۀ خودتان، ازمیان هزاران پیام رسیده خجسته ترین بود. مرا به زندگی آشتی داد. گویا بهانه روز زایش من بوده است. پاینده باشید، شاپورپساوند ... ودهانت هنگام که به سخن می آید گل انارک های خانه ام را شرمنده می کند... ش.پساوند

ندا

زادروزتان همایون باد .آرزومندم سالهای سال پایدار و ثابت قدم باشید. آرزوی تندرستی برایتان دارم .جاوید خواهید ماند

شاپورپساوند:

گران مایه بانوی ایران زمین ندا درخشش، که نامت هماره برایم آوای شادی هاست. سپاس از پیام مهرورزی ات در زاد روز من. برایت آرزوی شادکامی و فرخندگی می کنم...

اگر تو می شدی خدا، همیشه آفتاب بود / سپیده بود وتیرگی، درون آدمی نبود.... (بخشی ازچکامه زن، ش.پساوند)

مسعود

درودخدمت استادوعرض تبریک سا ل روز تولدشان وارزوی موفقیت ایشان وجناب شیاوش اریا عزیز دل گرچه مدتی است از خد متتان دوریم اما همچنان مشتاق دیدار لذا تقاضادارم ازبرنامهای استاد وکلا سهای ازادشان و همچنین تاریخ نشر اثار قید فرماید

سیاوش آریا:  

درود وسپاس بی کران. کدبان مسعود ارجمند: با پوزش شما را به جا نیاوردم!... برای کلاس های استاد پساوند،تنها می دانم که روزهای یک شنبه پسین درخانه خودشان دوستان پیشین انجمنی آن جا برنامه دارند.می توانید با استاد هماهنگ فرمایید...درباره تاریخ آثار در همین نبشتارآمده است.درباره دفترهای زیرچاپ،درآینده ازهمین تارنما آگاهی رسانی خواهد شد. شادزی پاینده ایران

 

 

شاپورپساوند:

درود برتو مسعود جان، جان جانان ودوست ارجمند. سپاس از محبت های بی شمارت که این بار درقالب تبریک زاد روز من جلوه نمود. با منی وهمیشه در دل منی... ش.پساوند اگر تو می شدی خدا وعشق بود معجزه / نیاز ما به حلقه ونگین وخاتمی نبود...

م.ظفر

زادرورتان خجسته باد استاد.فروغ مهر روشنی بخش روزهای تان باد و شمع محفل تان هماره فروزان دورم ز شیراز .مجالی برای دیدن زادبوم دست داد امید به دیدارتان دارم. پایا باشید و بر فراز

دیدگاه خود را بنویسید