خردنامه ایرانیان زیر رخنۀ بی خردی(3)

چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403





خردنامه ایرانیان زیر رخنۀ بی خردی(3)








تارنمای فرهنگی مهرگان گروه میراث فرهنگی سیاوُش آریا*

 

کاخ بلند و سِتُرگ ایرانیان دستخوش بی مهری شد.  کسی که خردنامۀ ورجاوند و دفتر دانش و آگاهی، شناسه و شناسنامه، کیستی و چیستی سرزمین اهورایی ایران را پدید آورد و به یادگار گذاشت با نامهربانی و کم خردی رو به رو شد. داستان این گونه آغاز شد که، تندیس فرزند ایران* از میدانی که به نامش آراسته شده بود، برداشته و به جای ناروشنی برده شد! آری خبر همین بود، به همین سادگی و همانا (البته) به تلخی و دردناکی.

پی افکندم از نظم کاخی بلند...

به گزارش تارنمای فرهنگی مهرگان، در نوشتارهای پیشین در دو بخش یکم و دوم این گزارش، دیدگاه های کارشناسان میراث فرهنگی و هنرمندان را دربارۀ کار نسنجیدۀ مدیران شهری سَلماس آذربایجان باختری (غربی) در برچیده شدن تندیس (مجسمه) فردوسی از میدانی که با نامش آراسته شده بود، را آوردیم. هم اکنون در بخش سوم و پایانی آن، دیدگاه دو تن (نفر) از استادان نامدار ادبیات را در زیر می خوانید :

میرجلال الدین کزازی، شاهنامه شناس و استاد نامدار و پیشکسوت ادبیات درهمین زمینه به تارنمای فرهنگی مهرگان گفت : « در پاسخ به پرسش شما آن چه می توان گفت، روشن تر، آشکارتر از آن است که نیازی به بازگفت داشته باشد. ، آن هم این است که فردوسی و شاهنامه، شالوده های فرهنگ و منش ایرانی و به سخنی نغزتر، ناخودآگاهی تباری ایرانیان را در ایران نو ریخته اند. به سخنی دیگر، اگر ما بخواهیم سخنوری و شاهکاری را در پهنۀ ادب و فرهنگ ایران برگزینیم که چیستی فرهنگی و منشیِ ایرانیان در گرو آن دو باشد، بی هیچ گمان، یکی از این دو فردوسی است و دیگر شاهنامه».

نویسندۀ دفتر (کتاب) فرزند ایران در دنباله می افزاید : « بر این پایه، هر کس چونان ایرانی، فردوسی را خوار بدارد و شاهکار وَرجاوند و بی مانند او شاهنامه را، خود را خوار داشته است. من نمی انگارم که هیچ ایرانیِ جان آگاه و خویشتن شناس، بخواهد با بی ارج شمردن فردوسی و شاهنامه ارج خود را بشکند».

یکی دیگر از چکامه سُرایان و منتقدان ادبیات معاصر و سُرایندۀ  ترانه های (رباعیات) نامدار«ای عشق» نیز، در همین زمینه به تارنمای فرهنگی مهرگان گفت : « این فرجام (نهایت) دشمنی است با آثاری که آبرو و پشتوانۀ (اعتبار) همیشگی ما بوده است. ما ایرانی و مسلمانیم، همان اندازه که ارزش های دینی برایمان گرامی هستند نُمادهای (سمبول ها) ایرانی نیز چُنین اند. نباید با دست خود نُمادهای ایرانی بودنمان را برداریم و از میان ببریم. اگر با سکوتِ امروز ما این ارزش ها را از میان ببرند باید چشم به راه روزی باشیم که نمادهای اسلامی بودنمان را هم از میان خواهند بُرد. وگرنه، نه تنها دشمنان ما (دشمن به چَم کنونی و در واژۀ روحی و روانی اش) که دوستان مان هم این کار را خواهند کرد. (ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند،داد و فریاد بر آری که مسلمانی نیست) اگر آن دشمنی با اسلام است، این هم دشمنی با ایران است. ما اسلام را بدون ایران نمی خواهیم، همچنان که ایران را با اسلام خواستیم».

این چکامه سُرا و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران ادامه می دهد : « این ریخت (شکل) تازۀ دشمنی با ایران است، با نُمادهای ایرانی. با آن چه که شناسۀ (هویت) ما است. آن چه که به دست آورده ایم و ساخته ایم. به هیچ روی ما نمی توانیم نام او را از دل مردم پاک کنیم. تا فردوسی است، گذشتۀ ما زنده است و تا این گذشته وجود دارد فردوسی هم زنده و پایدار است. هیچ کدام از این ها بازدارندۀ دیگری نیستند».

چکامه سُرای ترانه های «ای عشق» در بخش دیگری از سخنانش می افزاید : « از سر دوستی می گویم، اگر این کارها دنباله پیدا کند باید بسیار زود چشم به راه دشمنی های دوستان مان باشیم. دوستان ما با ما دشمنی خواهند کرد و این کار درستی نیست. در این میان شاید ما با آنان بسیار نرمش نشان دهیم، ولی آنان چُنین نخواهند کرد. به هر روی پِی ورزی (تعصب) وجود دارد و ملی و مذهبی اش هم فرقی نمی کند، ستیز، ستیز است. هرچند این پِی ورزی در برخی زمان ها خوب است و همین پی ورزی ها بوده که شناسه ما را تا کنون نگه داشته است و اگر این دلبستگی و پی ورزی را بر روی شناسه و میهن خود نداشتیم به آسودگی آن را از دست داده بودیم».

این چکامه سرای نامدار شیرازی در پایان سخنانش گفت: « نهادۀ (موضوع) دیگری را هم که باید این گروه ناآگاه از شناسه (هویت) ایرانی، بدانند این است که شاهنامه را به اشتباه (شاه + نامه) می خوانند. این جا نه شاهی وجود دارد و نه (شاه + نامه) ای. آن چه فردوسی بزرگ برای ما به یادگار گذاشت (نامورنامه) ای بود که چون از شاهان و تاریخ گذشتۀ ما و بزرگی (عظمت) و شکوه ایران و مردم میهن دوست اش، در آن سخن گفته، این پندار نادرست در برخی به وجود آمده که این چکامه سرای میهن پرست در این کتاب از شاهان سخن می راند و مردم ستم کشیده ای که حق بیان مهربانی های (عواطف) خویش را ندارند. حال آن که درست آن وارون (خلاف) این برداشت است. یعنی این جاودان نامه زبان مردم است در دفاع از حقوق اجتماعی خویش در «زمان» شاهان گوناگون و خواهی نخواهی (طبعا) موضع گیری های آن پادشاهان در برابر این خواسته های مردم. یکی به درستی (به حق) کشورداری (حکومت) می کند و دیگر فرمانروایی را به درستی می گیرد. از این روست که شاهنامه داوری مردم از زبان فرزانۀ (حکیم) توس است».

در پایان بایسته (لازم) یادآوری است که با واکُنش هایی که فرهیختگان، استادان، کُنشگران ادبی و مدنی و دیگر دوست داران فرهنگ و تاریخ ایران و در دنباله، استاندار آذربایجان از خود نشان دادند و بر پایۀ آگاهی ای که درتارنمای (سایت) شهرداری سَلماس آمده، بنا شده است که تندیس فردوسی به زودی به جایگاه خود باز گردانده شود،ولی تا کنون این کار انجام نشده است. هر چندکه برخی می گویند، این تندیس بر جای پیشین خود افراشته شده است. با این همه نگارنده باورمند است که بایسته است واکُنش های گوناگون فرهیختگان، هنرمندان و... آورده شود تا دیگر این رویدادهای غم انگیز و تلخ و همانند آن که پای سود و بهرۀ (منافع) ملی کشور درمیان است در هیچ کجای ایران گرامی تکرار نشود.


*فرزند ایران، نام دفتری است از دفترهای سه گانۀ دکترکزازی (فرزندایران - پدرایران و وخشورایران) که دربارۀ فردوسی نگاشته شده است.

 

 




 

*پژوهشگرتاریخ و فرهنگ ایران- راهنمای گردشگری- کُنشگر(فعال) میراث فرهنگی و زیست بوم- دبیرانجمن مهرگان

 

 



1393/12/14
بازدید : 1432


دیدگاه ها

سیما زیبایی

درود چه می توان گفت ؟ آیا ایرانی واقعی بودن به زبان و شناسنامه است ؟

دیدگاه خود را بنویسید