باستانی فرهنگی یا فرهنگ باستانی؟

جمعه 31 فروردین 1403





باستانی فرهنگی یا فرهنگ باستانی؟



  تارنمای فرهنگی مهرگان- گروه میراث فرهنگی-بخش گاهشمار،تاریخ

 

باستانی پاریزی را نه می‌توان - تنها - یک مورخ توانا دانست و نه شایسته است که او را - تنها- یک نویسندۀ صاحب‌ نام شمرد. هر چند در زمانه‌یی که - با تازش (اپلیکیشن‌های تلفن‌های هوشمند و تبلت‌ها و نوت‌بوک‌ها) در بستر جهانی و آن‌جهانی اینترنت - کتاب و کتاب‌خوانی رو به فراموشی است، شمارگان کتاب‌های منتشر شده‌اش هم‌چنان رو به فزونی بوده است و در تاریخ‌دانی‌اش نیز همین بس که با عشق و چیرگی که به کوچه پس کوچه‌های تاریخ داشت، به نازِ قلمش، طعنه بر تاریخ قدرت نشاند و مردم را با تاریخ واقعی آشتی داد و در این راه، «قلم بر سر اسباب دل خرم زد» و بی‌نیاز از مواهب جهان مادی، عقاب‌وار زندگی را تا اوج سِپِهر سِپَری کرد. باید اذعان داشت که نوشتن در مورد مردی که از خود بیش از 60 کتابِ منتشر شده به یادگار گذاشته، دشوار است. اگر دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی، همانند بسیاری از آدم‌ها، نگفته یا کم گفته بود، تحلیل و تمجید و خدای ناکرده رد او بسیار ساده‌تر ممکن می‌شد. البته با حکم به تصویر کشیدن فرشتگان در عالم نقاشی رُنسانس، که به گفته یی، دشواری‌ کمتر دارد؛ زیرا که شاید کسی نباشد که یک فرشته را با چشم سر دیده باشد و بتواند نقاش را به تیغ نقد کج کشیِ فرشته ملامت کند!

این پیش گفتار نوشته شد تا راهی بَرم به یکی از این «کوچه‌[های‌] هفت پیچ»؛ یعنی: «فرهنگ» که باستانی پاریزی زندگی خویش در گذار از آن طی کرد و در این راه، «اژدهای هفت سر» نفس را نیز به خاک درکشید. اگر فرهنگ را به گفته تیلور برابر تمدن بدانیم، «[...] هرگونه سرچشمه؛ اعم از دانش، باورها، هنر، اخلاق، قانون، سنت و همۀ توانایی‌ها و عاداتی را شامل می‌شود که انسان، به عنوان هموندی از جامعه صاحب آن‌هاست.»(تیلور، 1871: 3) ویل دورانت، نیز، در خرده گیری ای که بر کتاب نخست تاریخ تمدن نگاشته و آن را «میراث شرقی ما» نامیده است،  کار، حکومت، اخلاق، دین، علم، فلسفه، ادب و هنر را عناصر هشت‌گانۀ تمدن می‌داند.(دورانت، 1389: 990-992) به عبارتی، همۀ دست آوردهای انسان، اعم از مادی و مینُوی(معنوی)، فرهنگ بشر است. بر این پایه، مطالعات فرهنگی به پژوهش در مورد ابعاد مادی، مینوی و نمادین فرهنگ‌ها می‌پردازد؛ پس، فرهنگ‌شناس کسی است که از زاویه های گوناگون، به مطالعه و پژوهش دربارۀ جنبه‌ها و عناصر فرهنگی، که سازندۀ زندگی اجتماعی و فردی انسان است، می‌پردازد.

باستانی پاریزی باچیرگی که نه تنهابر متن، که بر درونمایه تاریخ داشت، ابعاد فرهنگی را چه به عنوان ظرف و چه به عنوان مظروف انسان به خوبی می‌شناخت و با قدرت قلم جادوکننده‌اش، چنان زاویه دید منحصر به فردی از خود به یادگار گذاشت که سنجیدن او با هر مورخ و نویسندۀ دیگری از پایه اشتباه است. آیا می‌توان نویسنده‌‌یی را که در اندیشۀ تاریخ نگاری‌اش، «همه چیز در تحلیل تاریخ به محک آزمایش درمی‌آید»(باستانی راد، 1384: 30) و آثارش سرشار است «از تاملات تاریخی، تحقیق‌ها و پژوهش‌های اجتماعی، تلنگرهای ادبی و طنزپردازی‌های عالمانه، [نقدهای فرهنگی و تحلیل‌های سیاسی]»(همان: 31)، به سادگی، یک مورخ خوش قلم - که به ظرایف علوم معانی و بیان هم آشنایی دارد - دانست و گذشت؟! آن چه من بر آن تاکید دارم، این است که دکتر باستانی پاریزی، با آن که دانش‌آموخته و استاد گروه تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و نویسندۀ زبردست آثار فراوان و ماندگاری به شمار می‌آمد، اما پیش از همه، فرهنگ‌شناسی برجسته بود که ادبیات پارسی را خوب می‌شناخت، به بسیاری از دوره های تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران چیرگی داشت، مردم و جامعۀ ایرانی را خوب می‌فهمید و با طنز فاخری که حاصل شوخ طبعی و ادب ذاتی‌اش بود، به بیانی دست یازیده و معانی را به کمال یافته بود که به گفتۀ حافظ شیرازی :

«چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد»

 یکی از آثار برجستۀ استاد پاریزی که نگاه تیزبین فرهنگی او را بسیار آشکار در خود جای داده است، «از پاریز تا پاریس»، شرح سفرهای فراوان ایشان به خاور و باختر(شرق وعرب) کرۀ خاک است. در این کتاب، استاد با شیوایی تمام ما را در سفر‌های خود سهیم می‌کند. او در این کتاب به خوبی نشان می‌دهد که افزون بر این که تاریخ‌دان، مورخ زبردست و نویسنده‌یی تواناست، یک مشاهده‌گر برجسته در بخش های  تاریخ، فرهنگ و هنر است. استاد باستانی‌ در سفرهای بیرون و درون، و در بازدید از مکان‌ها و بناها و در برخورد با جمعیت‌های انسانی، به ژرفای تاریخی و فرهنگی، نفوذ و ابعاد پنهانی را رصد می‌کند که اگر خود ما - به عنوان مسافر - به آن مکان‌ها سفر کنیم، به قطع تا به این اندازه قادر به کندوکاو در مسایل فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی و اجتماعی نیستیم. خلاصه، هنگامی که با استاد باستانی ‌پاریزی هم‌سفر می‌شویم، رها شدن از کمند سرکشی‌های قلم او آسان نیست.

در گزارشی از سفر به پاکستان غربی در سال 1348 خورشیدی، ایشان پس از شرح جامعی از موقعیت و روند رو به پایان زبان فارسی در پاکستان می‌نویسد:

«زبان رسمی، همیشه زبان قدرت بوده‌است. فُرس قدیم در پناه شمشیر کورش؟ فلات را پوشاند، لهجۀ پهلوی که مال قومی کوچک در کوهستان‌های ابیورد بود و در پناه قدرت مهردادها و اُرُدها جان گرفت، زبان عربی چون زبان حکومت بعد از اسلام بود- سه سده رواج یافت، ترکی در زمان سلجوقیه و مغول و صفویه و قاجاریه کم و بیش گفت وگو می‌شد، همه این‌ها برای این بود که مردم ناچار بودند این زبان‌ها را بدانند. اگر کسی می‌خواست به اداره‌یی شکایت کند ناچار بود در دورۀ هخامنشی با زبان پارسی باستانی (فُرس قدیم) شکایت کند و در زمان اشکانی با پهلوی و در صدر اسلام با عربی و در دوره صفوی و نادر کم و بیش ترکی. بدین جهت همیشه یک زبان رسمی در کنار لهجه‌های بومی در تمام جهان وجود داشته است. امروز هم در جهان، زبان رسمی انگلیسی است، زیرا آمریکایی به آن گفت وگو می‌کند، و دیواره موشک‌ها با خطوط انگلیسی نقش یافته، و فرمان کمک‌های خارجی و چک‌های بانک بین‌المللی و فرامین سازمان ملل متحد همه به انگلیسی صادر می‌شود.»(باستانی پاریزی، 1388: 191)

نگاه انتقادی استاد باستانی - آن هم در سال‌های پایانی دهه 40 خورشیدی - بسیار هوشمندانه است که با ظرافت ویژه یی به رشتۀ نگارش درآمده و زبان را نه تنها راهی به سوی ارتباط بین فرهنگی، بلکه اهرمی برای استيلای حاکمیتی می‌داند. البته من، اردوان طاهری نمی‌دانم، آن دوره‌یی که فردوسی، شاهکار ادبیات حماسی ایران، شاهنامه را آفرید و سلطان ‌محمود غزنوی به کشورگشایی مشغول بود، آیا زبان قدرت، همان زبان پارسی شاهنامه بوده؟ یا این که فردوسی از گروه رندانی بوده که حافظ چند سده پس از او گفته:

«رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار      کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش»

قلم باستانی ‌پاریزی، هم طناز است و هم منتقد؛ و هنر او جمع کردن معانی و زدن گوی بیان تا مقصود است. شاهد مثال، نوشتن استاد در مورد ماجرای حاشیه‌نویسی‌های شادروان یغمایی و بخشیدن فرنام استادی در مجلۀ یغما به دکتر باستانی ‌پاریزی است. استاد می‌نویسد:

«پریروز یکی از رفقا را دیدم که گفت: فلانی، الحمداله که در مجلۀ یغما خواندم ترقی کرده‌یی و استاد شده‌یی و »(همان: 444)

استاد باستانی پس از آن ادامه می‌دهد:

«آدم وقتی متوجه می‌شود 15 سال پیش در دورۀ دبیری خود می‌توانست پانسد متر زمین در عباس‌آباد به ده بیست‌هزار تومان بخرد و نخرید و امروز می‌بیند با عنوان استادی و دانشیاری دانشگاه همان زمین بیابان خدا را با پانسدهزار تومان می‌خواهد ولی نمی‌تواند بخرد - بنابراین حق دارد بگوید: - خیر قربان، ما ترقی نکرده‌ییم، ترقی زمین کرده ‌است که از متری سه تومان ظرف 10 سال به متری 300 تومان رسیده نه جناب سید جعفر  شهیدی که در سال پیش یک پوشینه(جلد) لغت‌نامه را هشت‌ و نیم تومان می‌فروخت و امسال هم هشت‌ و نیم تومان.»(همان: 445)

حال تصور کنید که اگر بنا بود استاد باستانی ما سیاست‌مدار شود، چه بر سر رقبای سیاسی می‌آورد؟! کتاب «از پاریز تا پاریس» را ورق می‌زنیم و هم‌راه با استاد به اروپا می‌رسیم:

«دومین برخورد انسان در اروپا، با سبزه و گل و گیاه است. کار به جایی می‌رسد که آدم آرزو می‌کند یک تکه خاک خشک به دست آورد و در آن دراز بکشد. به گمان خرهای اروپا از بدشانس‌ترین حیوانات عالم هستند! زیرا هرگز برای آنان امکان ندارد مثل خرهای خراسان یا بندرعباس، جانانه و بی‌دردسر در گوشه‌یی خرغلت بزنند و یا در ریگ نرم بیابان به [... نقطه چین][1] جماعت بپردازند!»(همان: 453) آن‌ها که حتا لحظاتی اندک به طبیعت قارۀ سبز اروپا دل داده‌اند، آگاه هستند که همه جا سبزه است و گل و گیاه، و آدم گاهی به دنبال زمین خاکی و آب زدۀ به قول ما گل و شل می‌گردد که یافت ‌نمی شود.

در ادامه سفر، استاد به شهر وین، یعنی همان شهری که نگارنده بیش از  ده سال را در آن جا به تحصیل و انجام امور فرهنگی، هنری و ورزشی پرداخته است وارد می‌شود:

«هتل پرنس ‌اوگن[اویگن] (Hotel Prinz Eugen) از بهترین هتل‌های وین است، در کنار هتل، باغ بزرگ یا به گفته خودشان پارک پرنس اوگن قرار داشت.»(همان: 453) البته من نمی‌دانم در آن سال‌ها که استاد به وین آمده‌اند، به روایتی 1349 خورشیدی یا 1970 میلادی که گویا در پاورقی کتاب، اشتباهی سال 1960 چاپ شده است، آیا نام‌های باغ‌ها همین بوده که امروز هست یا مانند ایران ما، پس از هر تحول سیاسی، یک‌سره، سره‌ها ناسره می‌شود و نام‌های قدیم باطل؟! به هرروی استاد باستانی از پارک‌ پرنس ‌اویگن نام بردند که به نظر من منظورشان شاید شوایتزرگارتن(Schweizer Garten) یا آلپن‌گارتن(Alpen-Garten)  بوده که البته تفاوتی در اصل معنی ایجاد نمی‌کند. استاد باستانی در وین به گردش در کاخ‌ها و باغ‌ها هم پرداخته و با ژرف اندیشی خاص خود نوشته ‌است:

«در اروپا بیشتر کاخ‌ها و پارک‌های فرمانروایان و شاهزادگان قدیمی تبدیل به باغ‌های عمومی شده‌اند،  و دختران و پسران، داد دل محرومیت‌های دوران فئودالیته را - در این ایام طلایی دموکراسی - از سبزه‌ها و چمن‌های پارک‌های بورژواها می‌ستانند.»(همان: 453)

سفر استاد هم‌چنان ادامه دارد و خالی از لطف نیست نقل چکامه یی از سروده‌های مرحمت ‌حقی ‌پور که در پیش گفتار چاپ هفتم همین کتاب «از پاریز تا پاریس» آمده است:

«تقدیر من این است، سفر تا نرسیدن

تا مرز جنون رفتن، اما نرسیدن

سرتاسر عمر من سرگشته همین است

دل کندن از اینجا و، به آن‌جا نرسیدن»(همان: 13)

 

بی‌گمان اگر  باستانی پاریزی از مرزهای عالم امکان فراتر می‌رفت و اینک در میان ما حاضر می‌شد، می‌توانستیم از فحوای کلام دلنشین اش، چکامه بانو بلاگا دیمیتروا[2] (1922 - 2003 م.)، چکامه سرای درگذشتۀ بلغاری را بشنویم که خوش‌آهنگ سرود:

«در تمام عمر آموختم، زندگی کنم

بی‌واهمه، با وارستگی

بی‌شکایت، با سکوت

بی‌دارو، با درد

بی‌قرص‌های خواب، با بی‌خوابی

بی‌معشوق، با عشق

و تنها از عهده یک کار برنیامدم

بی‌هوا زیستن

مرگ آن را به من خواهد آموخت ...»

 

 

 

اردوان طاهری

 

 

یاری نامه های پارسی:

-        باستانی پاریزی، محمد ابراهیم: از پاریز تا پاریس، نشر علمی، تهران، چاپ نهم، 1388.

-        باستانی راد، حسن: باستانی پاریزی وارث والاتبار بیهقی، نشریه حافظ، شماره 23، نیمه نخست بهمن 1384.

-       دورانت، ویلیام جیمز(William James Durantتاریخ تمدن، جلد یکم، مشرق زمین گاه‌واره تمدن، ترجمه احمد آرام و گروه مترجمان، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، نشر الکترونیک، 1389.

 

 

یاری نامه های غیر پارسی:

-    Tylor, Edward Burnett: Primitive Culture (1871) / Die Anfänge der Cultur: Untersuchungen über die Entwicklung der Mythologie, Philosophie, Religion, Kunst und Sitte (Reprint, Hildesheim, Georg Olms 2005)

 



[1] - بنده نه صراحت لحن استاد باستانی را دارم و نه اجازه، که در محضر بزرگان از واژه‌ی «شاش» در متن اصلی استفاده کنم؛ لذا در پاورقی، رسم امانت نگاه می‌دارم و  ترکیب «شاش جماعت» را می‌آورم که نگویند هنوز باستانی نرفته کلامش را به تیغ سانسور - به هر بهانه‌یی - ابتر کردند!

[2] - Blaga Nikolowa Dimitrowa



1393/02/07
بازدید : 3038


دیدگاه ها

اردوان طاهری

دوستان ارجمند! با سپاس از شما برای نشر یادداشت اینجانب، لازم می‌نمود تا به دو نکته زیر توجه مبذول دارید: 1 - معادل زیبای «یاری نامه» چون در متن بنده استفاده نشده، بدون نظر اینجانب، نباید به متن وارد می شد. 2 - ذکر منبع - که وب سایت «برادران طاهری» است، از قلم افتاده است. با سپاس از شما اردوان طاهری

با درود وسپاس از نبشتار ارزنده و گران سنگ شما... نخست این که همان گونه که نبشتار را خوانده اید آرمان این تارنما پارسی نویسی است و در ویرایش نبشته ها آزاد است. دو دیگر من این نبشتار را از سوی بانو مارال غلامی دریافت کردم و ایشان دراین باره که یاری نامه چیست، سخنی نگفته بودند و بنا بوده با سرکار هماهنگ شود. به هر روی اگر کاستی وجود دارد پوزش ما را بپذیرید و چشم به راه دیگر نبشتارهای شما فرهیخته ارجمند می باشیم. با مهر و ارادت: مدیر تارنمای فرهنگی مهرگان(سیاوش آریا)
پاینده ایران

دیدگاه خود را بنویسید